24
تیر

منتظران

 

چرا امام زمان عجل الله فرجه الشريف غیبت کردند، آیا خدا نمی توانست بدون غیبت جان ایشان را حفظ کند؟

خدای متعال دارای تمام صفات کمالی است و باید به این نکته دقت کردکه تمام این صفات همراه یکدیگر و حتی متحد با ذات او هستند.با دقت به این مساله، بسیاری از ابهامات و شبهاتمان درباره افعال خدای متعال برطرف می شود. چرا که بیشتر این شبهات به دلیل درک ناصیحیح از خدای متعال شکل می گیرد.ما رحمت و محبت خدای متعال را می بینیم، و از درک قهراو به دلیل حکمتش غافل می شویم و به همین دلیل تصور می کنیم که حتی امثال یزید نیز بخشیده خواهند شد.ما قدرت و رحمت خدای متعال را می بینیم اما از سنت ها واغراضش غافل می شویم و به همین دلیل در مقابل عدم استجابت دعای خویش حیران می شویم.در این مساله نیز همین گونه است. قطعا خدای متعال می تواند بدون غایب شدن امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريفاو را از گزند دشمنان حفظ کند.

...

اما آیا تنها صفت خدای متعال قدرت اوست؟آیا در تقدیرهای الهی غیر قدرت او چیز دیگری موثر نیست؟خدای متعال مشیتش بر حفظ حضرت موسی عليه السلام تعلق گرفت،

اما او را بدان گونه که عقل ناقص ما تجویز می کند، حفظ نکرد!و به جای مخفی نگاه داشتن او، یا حتی ضد ضربه کردنش،او را در آغوش خود فرعون قرار داد! و این گونه او را از گزند دشمن حفظ نمود:«فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً[قصص/۸]

پس آل فرعون موسى عليه السلام را از دریا گرفتند تا دشمن و مایه اندوه‏شان شود.»

درباره امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف نیز باید به این نکته دقت کنیم که امام، رهبری است که باید با هدایت مردم، جامعه رااصلاح کند،نه اینکه مردم در هر وضع و حالی قرار داشته باشند، جامعه را برای آنها به عدالت برساند.در روایات نیز بیان شده است که امام مانند کعبه است که او به سمت مردم نمی رود، بلکه مردم باید به سمت او بیایند.[۱]

بنابراین امام در پرده غیب قرار می گیرد تا مردم به درک ضرورت وجود او برسندو با نشان دادن عطش خود به رهبری معصوم، او رااز پرده غیب بیرون آورند.

 

[۱]. بحار الأنوار، ج‏۳۶، ص: ۳۵۳.

 

چرا حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف به خورشید پشت ابر تشبیه شده است؟

حضرت مهدى عجل الله تعالي فرجه الشريف را به خورشید پشت ابر تشبیه كرده اند و این مسأله برمى گردد به حدیثى از خودحضرت كه مى فرمایند: «چگونگى استفاده از من درغیبت، مانند استفاده خورشید است هنگامى كه ابرها آن را مى پوشانند.»[۱]صاحبان ذوق در وجوه تشابه حضرت با خورشید پشت ابر، چنین گفته اند:

۱- همچنان كه مردم انتظار بیرون آمدن خورشید از پشت ابرهاى تیره را مى كشند تا بیشتر ازآن بهره مند گردند، در زمان غیبت نیزشیعیان و محبان حضرت همواره انتظار وجود مباركش را دارند و هرگز نا امید نمى شوند.

۲- هر كس با این همه آثار و معجزات و آیات و روایات باز هم منكر وجود مباركش شود، مانند كسى است كه منكر وجود خورشیدگردد، هنگامى كه در پشت ابرها از دیدگان، به ظاهر پنهان است، گرچه آثار وجودش به جهانیان مى رسد.

۳- هر چند خورشید در پس ابر براى مدَتى پنهان مى گردد، اما نور روشنى بخش خود را از جهانیان دریغ نمى كند و باز هم از پس ابرزمین و آسمان را روشن مى كند، امام  نیز هر چند كه در پسِ پرده غیبت قرار دارد، اما نور ولایت آن حضرت بر همه عالمیان پرتوافكن است،

چه این كه اگر نور آن امام نباشد، بنابر روایات معصومین عليهما السلام زمین و اهل آن از بینمى روند و اوست كه امان اهل زمین است.

[۱]. بحار الانوار ج ۵۳ ص ۱۸۰.

 

امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در زمان غیبت، چگونه از دین حفاظت می کنند؟

امیرالمومنین عليه السلام می فرمایند: اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُاللَّهِ وَبَيِّنَاتُهُ [۱] زمين هيچ گاه از حجّت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك وپنهان،تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه‏ هايشان از ميان نرود.بنا بر این سخن، حتی کسی که پنهان نیز باشد، می تواند حجت الهی بوده و حافظ بینات باشد. اما طبیعتا شیوه عمل آن کسی که ازدیدگان پنهان است، با شیوه کسی که آشکار و مشهور است، فرق می کند. کما اینکه درباره چگونه استفاده جامعه از امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف گفته شده است:

روای می گوید به حضرت صادق عليه السّلام عرض كردم چگونه مردم از حجت غائب و مستور بهره ‏مند مي شوند و استفاده مى‏ برندفرمود همان طورى كه از خورشيد بهره مي برند هنگامى كه در پس پرده هاى ابر پنهان است. [۲]

برای درک روشن تر مساله نمونه ای تاریخی ذکر می کنیم.

يكى از روستائيان به حضور شيخي آمده سؤال كرد هر گاه زن آبستنى كه بچه رحمش زنده باشد و خود آن زن بميرد مي توان پهلوى او را شكافت و آن بچه را بيرون آورد يا او را با همان بچه بايد دفن كرد شيخ پاسخ داد او را با همان بچه دفن كنند آن مردپذيرفته بيرون رفت در راه سوارى با كمال عجله خود را به وى رسانيد كه شيخ مي گويد شكم مادر را شكافته بچه را بيرون آوريد آنگاه زن را به خاك سپاريد نامبرده به محل خود رفته و به دستور ثانوى عمل كرد پس از چندى شيخ را از اين پيش‏ آمد اطلاع دادندگفت من كسى را به چنين كارى مأمور نداشتم و او حضرت ولى عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف بوده الحال كه در فتاواى شرعيه خطا مى‏ كنم ديگر فتوا نمى ‏دهم

بهمين مناسبت بخانه نشست و درب فتوا را بروى خود بست تا آنكه توقيعى به اين مضمون شرف صدور يافت «بر شما لازم است فتوا بدهيد و بر ماست كه شما را از خطاكارى نگهدارى كنيم» شيخ بار ديگر به مسند فتوا نشست. [۳]

بنابراین امام زمان عليه السلام از طریق نائبان و کسانی که لیاقت جانشینی ایشان را دارند، مطالب لازم و ضروری را برای جامعه بیان می کنند.

و در ملاقات علمای پرهیزکار با امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف شکی وجود ندارد. البته شاید در بعضی مواقع نیز، مطالبیازطریق القاء در دل علماء تعقیب شود. که این نوع از سنخ ولایت تکوینی می باشد  که یکی از شئون امام است.

[۱]: نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۴۷

[۲]:بحار الأنوار، ج‏۲۳، ص ۶

[۳]:ترجمه الارشاد، ساعدی خراسانی،ص4

 

برای اینکه از یاران امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف باشیم، چکار باید کرد؟

منتظران و یاوران مصلح جهانی باید خود صالح باشند؛ بنابراین برای فراهم كردن زمینه ظهور حضرتشان، ما باید از خود آغاز كنیم وبا اراده‏ ای محكم، عزمی راسخ و برنامه ‏ای دقیق به اصلاح افكار و اندیشه‏ ها و نیز تغییر و اصلاح رفتار و كردارمان بپردازیم و باآگاهی ازوظایف عملی و گسترش شناخت خود از مبانی دینی و معرفتی، در راه تقویت بنیه اعتقادی و اخلاقی خویش، تلاش و كوشش كنیم. و در یك جمله با اجتناب از معاصی، لغزش‏ها و گناهان و انجام دادن واجبات و وظایف دینی ـ در هر محیطی كه هستیم ـ بهخودسازی اقدام كنیم و با توبه از اعمال گذشته، قلب خویش را برای تجلّی و ورود نور الهی آماده سازیم. بنابراین گناهان گذشته ـ هرچند زیاد باشد ـ نمی‏ تواند مانع مهمی در راه رشد و كمال و پیوستن به جرگه منتظران و یاوران واقعی امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف باشد. پس با توبه واقعی، می‏ توان سیئات و بدی‏های گذشته را به حسنه و نیكی تبدیل كرد و به اصلاح گذشته همت گماشت.

قرآن راجع به حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريفو اصحاب ایشان می‏فرماید:

«الذین ان مكناهم فی الارض اقاموا الصلاه و آتواالزكاه و آمرو بالمعروف و نَهوا عن المنكر؛[حج/۴۱]

كسانی كه اگر در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز را به پا داشته و زكات را [به مستحق] می‏ بخشند و به معروف امر نموده و از منكر نهی می‏ كنند.

امام باقرعليه السلام در تفسیر این آیه می‏فرماید: «این آیه برای آل محمد و مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف و اصحاب او است».

در نتیجه اگر ما هم بخواهیم از اصحاب و یاران آن حضرت باشیم، باید به این امور اهتمام ورزیم.

در این رابطه به راه‏كارهای زیر توجه فرمایید:


۱. ارتباط معنوی خود را با خدای متعال تقویت كنید؛


۲. نمازهای یومیه را در اول وقت و حتی المقدور به جماعت بخوانید؛


۳. سعی كنید در نماز حضور قلب داشته باشید و همیشه خود را در محضر خداوند متعال بدانید؛


۴. از هر گونه گناه و معصیتی اجتناب كنید؛


۵. بدانید كه هر هفته، نامه اعمال شما به حضور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف عرضه می‏ شود و مورد بررسی قرار می‏ گیرد؛


۶. اكنون كه در دوران تحصیل علم هستید، بیشترین توجّه خود را به درس و موفقیت تحصیلی داشته باشید؛


۷. با مطالعه كتاب‏هایی كه درباره امام زمان ر، آگاهی و شناخت خود را در این زمینه تعمیق و گسترش بخشید؛


۸. برای اصلاح اوضاع فرهنگی ، به تنهایی یا به كمك دیگران كه  متدین و دلسوزهستند و یا به كمك بعضی از تشكل‏های مذهبی، امربه معروف و نهی از منكر كنید و بدین وسیله جلوي بعضی اعمال خلاف را بگیرید. در این راه نهراسید و خجالت هم نكشید؛زیراخشنودی و رضایت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، در گسترش ارزش‏های دینی و اخلاقی و اجتناب از گناه و خلاف است.
نکته ای که بیان آن بی مناسبت نیست این است که:در مورد تعداد یاران حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف كه در روایت 313 نفر ذكر شده است، این تعداد از سران حكومت و به اصطلاح كارگزاران حكومت امام عجل الله تعالي

فرجه الشريف و ازكادرهای اصلی حكومت جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف می باشند. ولی تعداد زیادی دیگر در رده های پایین تر و طبقات دیگر حكومت سعادت بخش آن امام همام عجل الله تعالي فرجه الشريف می باشند، چون در حكومت صالحان تمام بدنه حكومت باید از افراد صالح تشكیل گردد و علاوه بر كادرهای بالا و اصلی كه متشكل از ۳۱۳ نفر است، رده های پایین تر باید اهل تقوا و صلاح باشند.

برای تقویت توجه به حضرت ولی عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف مطالعه كتب مربوط به آنحضرت توصیه می شود .


۱. بحارالانوار، ج ۵۲ و ۵۱، ترجمه علی دوانی
۲. خورشید مغرب، استاد محمد رضا حكیمی
۳. وابستگی جهان به امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، آیت الله صافی گلپایگانی
۴. دادگستر جهان، آیت الله ابراهیم امینی.

آدرس روایت امام باقر(عليه السلام) تفسیر نورالثقلین جلد ۳ص ۵۰۶).

 

آیا ارتباط و دیدار حضرت مهدی در دوران غیبت کبری ممکن است؟

در مورد ارتباط و دیدار حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در دوران غیبت كبری دو نظر وجود دارد:

 عدم امكان ارتباط:


گروهی معتقدند در زمان غیبت كبری امكان ارتباط حضوری و تشرّف به محضر حضرت وجود ندارد، و كسی را كه ادعای دیدار كند،

باید تكذیب كرد. مهم ترین و معتبرترین دلیل این گروه بر نفی رؤیت و مشاهدة امام عصرعجل الله تعالي فرجه الشريف توقیعی است كه شش روز پیش از مرگ علی بن محمد سمری، آخرین سفیر خاص امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از ناحیه حضرت صادر شده است. برابر این توقیع مدّعی مشاهده، دروغگو است و ادعای وی قابل پذیرش نیست. متن نوشته حضرت چنین است: “به زودی از شیعیان من خواهند آمد كسانی كه ادعای مشاهده و دیدن مرا بكنند. آگاه باشید هر كسی قبل از خروج سفیانی و صیحة آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده است، دروغگوی افترا زننده است".[۱]

امكان ارتباط:
گروهى از علماى بزرگ شیعه همانند سید مرتضى، شیخ طوسى و سید بن طاووس بر این باورند كه مى ‏توان در غیبت كبرى به دیدار امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف نایل گشت و این را یكى از فواید وجود امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف در زمان غیبت دانسته ‏اند. برخى مسئله‏ اى طرح كرده ‏اند كه وقتى امام معصوم عجل الله تعالي فرجه الشريف غایب است، بود و نبود ایشان چه بهره ‏اى براى شیعیان دارد. سیّد مرتضى در پاسخ بر آن است كه یكى از بهره‏ ها، امكان ملاقات با آن امام همام عجل الله تعالي فرجه الشريف است.

بنابر نظر او، دلیلى بر ردّ امكان ملاقات در دست نیست. شیخ طوسى معتقد است كه دلیلى در میان نیست كه امام عجل الله تعالي فرجه الشريف بر همه دوستداران خویش پنهان است و جایز است كه ایشان بر بیش‏تر آنان ظاهر گردد. اگر امام(عجل الله تعالي فرجه الشريف بر كسى ظاهر نمى ‏گردد، به دلیل كوتاهى ‏هاى خود او است.[۲]

تایید این نظر از برخی روایات به دست می آید ، از جمله این روایت که امام صادق عليه السلام فرمود: “صاحب این امر (امام زمان عليه السلام) به ناگزیرغیبتی دارد، و در دوران غیبت از مردم كناره می گیرد، و نیكو منزلی است مدینة طیبه و با سی نفر وحشتی نیست".[۳]

موافقان نظریه امكان ارتباط می گویند: مراد توقیع شریف كه می فرماید:« مدعی دیدار دروغگو است»، شخصی می باشد كه ادعای تشرف و نیابت از طرف حضرت را نماید. نه كسی كه صرفاً توفیق تشرف یابد. نیز كسانی كه توفیق تشرف یابند، ادعای تشرف نمی كنند، بلكه دیگران از اوضاع و احوال به این مسئله پی می برند. بنابراین، اصل دیدن امكان دارد، اما نقل آن جایز نیست یا اگر نقل شد، آن را باید تكذیب كرد، شاید برای این كه هر كس نیاید و ادعای دیدار با امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف و ارتباط با او را نكند.
و ممكن است مراد از توقیع مذكور نفی ادعای اختیاری بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ یعنی اگر كسی مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا كند، به این صورت كه هر وقت بخواهد خدمت امام عجل الله تعالي فرجه الشريف شرفیاب می‏ شود، یا ارتباط پیدا می‏ كند، كذّاب و مُفتری است و این ادعا از احدی در غیبت كبری پذیرفته نیست.

یا اینكه چنین كسی كه این سمت را به راستی داشته باشد، پیدا نخواهد شد؛ و اگر هم كسی آن را دارا باشد، از دیگران مكتوم می‏ دارد، و به كسی اظهار و افشا نمی‏ نماید. علاوه بر این، پیرامون این توقیع، توضیحات دیگری نیز علمای اعلام داده‏ اند و دركتابهائی مثل «جنة المأوی» مرحوم محدث نوری نقل شده است.


اجمالاً با این توقیع، در آن همه حكایات و وقایع مشهور و متواتر نمی‏ توان خدشه نمود، و بر حسب سند نیز، ترجیح با این حكایات است.
اگر شما به كتابهائی مثل نجم الثاقب رجوع نماید، می بینیبد كه در این حكایات، وقایعی است كه هرگز شخص عاقل در صحت آنها نمی‏ تواند شك كند.

همچنین دیدار امام در ادعیه و زیارات درخواست شده است مثلا در دعاى عهد از امام صادق عليه السلام آمده است: «اللَّهُمَّ ارِنِى الطَّلْعَةَالرَّشِیدَة والْغُرّةَ الحَمیدَةَ واكْحُلْ ناظِرى‏ بَنْظَرةٍ مِنّى‏ الَیْهِ.»[۴]

مقصود این دعاها تنها درخواست دیدار آن حضرت در عصر ظهور نیست و ایام غیبت آن حضرت را نیز در بر مي گیرد. حتّى یكى از وظایف منتظران راستین شوق و دعا براى دیدار امام عجل الله تعالي فرجه الشريف است.[۵]

بنابراین، هم شرفیابی اشخاص به حضور آن حضرت ثابت است و هم كذب و بطلان ادعای كسانی كه در غیبت كبری ادعای سفارت و نیابت خاصّه و وساطت بین آن حضرت و مردم را می‏ نمایند، معلوم است.

[۱]. بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۵۱ و ۵۳ و ص ۳۱۸.

[۲]. الغیبة، شیخ طوسى/ ۶۸؛ چشم به راه مهدى، ۷۳ و ۷۴.
[۳]. اصول كافی، ج ۱، ص ۳۴۰، حدیث ۱۸.

[۴]. مفاتیح الجنان، ۸۴۲.
[۵]. مكیال المكارم، ۲/ ۳۷۴.

چگونه ممکن است امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف چنین عمر طولانی ای داشته باشند؟

در این باره چند گونه جواب می توان بیان کرد:

۱. اگر پیرى را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانونى طبیعى بشناسیم كه بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نیستى را نهفته دارد و به مرور زمان، موجود زنده را خواه ناخواه، به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند، باز معنایش آن نیست كه این پدیده، قابل انعطاف پذیرى و در نتیجه تاخیر نباشد. بر همین اساس, دانش بشرى، گامهاى مؤثرى درباره درمان پیرى برداشته و هنوز هم براین مهم پاى مى فشرد و رشته هاى تخصصى براى این مساله به وجود آورده است.

در اواخر قرن نوزدهم، براثر پیشرفتهاى علمى، امید به زندگى طولانى تر رونق بیشترى یافت و شاید در آینده نه چندان دور، این رؤیاى شیرین به واقعیت بپیوندد.[۱]

در مجموع، دانش بشرى در زمینه عقب انداختن پیرى، موفقیتهاى چشمگیرى به دست آورده و از رابطه تغذیه و پیرى تجربه هاى جدیدى كشف كرده و ارتباط تنگاتنگى بین اسرار تغذیه در مقابله با پیرى و فرسودگى ارائه داده است.


در پرتو آنچه اشارت شد، مى توان گفت: درباره عمر طولانى مهدى موعودعجل الله تعالي فرجه الشريف هیچ گونه شگفتى باقى نمى ماند و امكان علمى و نظرى آن، جاى تردید ندارد او، با دانش خدادادى، بر اسرار خوراكیها، آگاهى دارد و بِعید نیست كه با استفاده از روشهاى طبیعى و علمى، بتواند مدتى دراز در این دنیا بماند و آثار فرسودگى و پیرى، در وى پدیدار نگردد.

۲. اصولاً، وجود استثناها در هر امرى, ازجمله امور طبیعى این عالم، مسائله اى ست روشن و انكار ناپذیر. گیاهان، درختان، جاندارانى كه در دامن طبیعت پرورده مى شوند و از سابقه كهن و زیستى طولانى برخوردارند، كم نیستند. چه استبعادى دارد كه در عالم انسانى هم, براى نگهدارى یك انسان و حجت خدا، به عنوان ذخیره و پشتوانه اجراى عدالت و نفى و طرد ظلم و ظالمان، قائل به استثنا شویم و او را موجودى فراتر از عوامل طبیعى و اسباب و علل ظاهرى بدانیم كه قوانین طبیعت، دربرابرش انعطاف پذیرى دارند و او برآنها تفوق و برترى. این امرى است ممكن, گرچه عادى و معمولى نباشد.

به گفته علامه طباطبائى:


نوع زندگى امام غائب را به طریق خرق عادت[ مى توان پذیرفت]. البته خرق عادت, غیر از محال است و از راه علم، هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد. زیرا هرگز نمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند, تنها همانها هستند كه ما آنها رادیده ایم و مى شناسیم و دیگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداریم یا آثار و اعمال آنها را ندیده ایم, یا نفهمیده ایم، وجود ندارد؛ از این روى، ممكن است در فردى و یا افرادى از بشر، اسباب و عواملى به وجود آید كه عمرى بسیار طولانى، هزار یا چندین هزار ساله براى ایشان تامین نماید.[۲]

۳. از دیدگاه تاریخى، معمّرین و دراز عمران فراوانى با نام و نشان بوده اند كه هر یك چند برابر افراد معمولى زمان خویش، زیسته اند. روشن ترین و در عین حال، مستند ترین آن، حضرت نوح عليه السلام است. قرآن تصریح مى كند كه ۹۵۰ سال فقط پیامبر بوده است «وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً؛[عنکبوت/۱۴] و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان، هزار سال به استثناى پنجاه سال درنگ كرد» و حتماً عمر وى بیش از این بوده است. داستان خضر پیامبر نیز، مصداقى دیگر ازاین اصل كلى است.


با توجه به این نمونه هاست كه مى توان برخوردارى حجت خدا را از عمرى طولانى پذیرفت و دلیل امكان آن را وجود انسانهاى دراز عمر در تاریخ دانست كه تا هزاران سال گفته شده است.

۴. از همه اینها گذشته، اگر از زاویه ایمان به غیب، به این پدیده بنگریم, پاسخ همه اعتراضها و اشكالها داده مى شود و نیازى به فلسفه بافى و ارائه شواهد دیگر نیست. تاثیرگذارى علل و عوامل طبیعى, به دست خداوند است: (لامؤثر فى الوجود ا…لاّ الله). و اوست

كه اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه مى دارد، چگونه از حفاظت وجود نازنین حجت خدا و ذخیره عالم آفرینش ناتوان است.

كریمى كه جهان پاینده دارد                              تواند حجتى را زنده دارد

به گفته شیخ طوسى: (براساس آیه شریفه: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ؛[رعد/۳۹] خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مى ‏كند و «امّ الكتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست» هر آنى كه مصلحت در تاخیر، تا زمان دیگر باشد، تداوم عمر آن حضرت، ضرورت مى یابد و این امر، تا آخرین زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن، به دست كسى است كه مفاتیح غیب و ام الكتابدر نزداوست.)

[۱]. امام مهدى عجل الله تعالي فرجه الشريف حماسه اى از نور، شهید صدر، ترجمه كتابخانه بزرگ اسلامى.
[۲]. شیعه در اسلام, علاّمة طباطبایى، ص ۱۵۱.

علائم ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف چیست؟

تعدادي از نشانه های ظهور متصل به ظهور خواهند بود و به گونه ای که میان آن ها و ظهور فاصله زیادی نیست و از پدیدار شدن نخستین نشانه تا ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف نشانه ها همچون حلقه های زنجیر، بدون فاصله و پی در پی   می آیند، چنان چه امام صادق عليه السلام در این باره می فرماید: محققا همچون مهره های تسبیح، نشانه ها یکی پس از دیگری می آید.[۱]

علایمی که در آستانه ظهور تحقق خواهد یافت پنج نشانه است که به آن ها علائم حتمی گویند و به طور یقین واقع شدنی است، این علائم پنج گانه حتمی در روایات و اخبار از حضرات معصومین عليهما السلام به حضرت امام علی عليه السلام، امام باقرعليه السلام و امام صادق عليه السلام مطرح شده است. حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند:« پنج علامت قبل از قیام قائم ـ علیه السّلام ـ است:

یمانی، سفیانی، نداكننده‌ای كه از آسمان ندا درمی‌دهد، فرو برده شدن در بیداء، كشته شدن نفس زكیه.»[۲]

۱ - صیحه آسمانی

یكی از نشانه‏ های ظهور صیحه آسمانی بیان شده است كه ظاهراً در هنگام ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از آسمان شنیده می‏ شود.[۳] وهمه مردم آن را می‏ شنوند.

در روایات تعبیرهای: نداء و صوت نیز به كار رفته است كه شاید اشاره به صیحه آسمانی باشد و یا نشانه‏ های جداگانه هستند. امام باقرعليه السلام فرمود: “ندا كننده‏ ای از آسمان، نام قائم را ندا می‏ كند. پس هر كه در شرق و غرب است، آن را می‏ شنود. از وحشت اینصدا، خوابیده ‏ها بیدار می‏ شوند، ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می‏ ایستند.

۲ـ خروج یمانی

از حضرت باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده كه در حدیثی طولانی چنین فرمودند:


«خروج سفیانی و یمانی و خراسانی (یعنی هاشمی) از نظر زمان در یك سال و یك ماه و یك روز خواهد بود، نظمی همانند نظم دانه‌های تسبیح كه پشت سرهم قرار می‌گیرند… در این پرچمها، پرچمی هدایت كننده‌تر از پرچم یمانی نیست؛ آن پرچم هدایت است؛

زیرا كه شما را به صاحبتان (یعنی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ) دعوت می‌نماید. وقتی كه یمانی خروج نماید خرید و فروش اسلحه را بر مردم و هر مسلمانی حرام می‌كند (یا حرام می‌شود). زمانی كه یمانی ظهور كند به سوی او بشتاب؛ زیرا پرچم او پرچم هدایت است. بر هیچ مسلمانی روا نیست كه از او روی برگرداند. هركه مرتكب نافرمانی او شود از اهل آتش خواهد بود؛ زیرا كه وی به سوی حق و راه راست دعوت می‌كند.»[۴].

۳ ـ فرو برده شدن در سرزمین بیداء

در كتاب “سیمای حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف در قرآن ” ذیل آیه ۴۷ سوره مباركه نساء در حدیثی طولانی آمده است:

” و فرمانده لشكریان سفیانی در بیابان بیداء فرود می آید سپس منادی از آسمان بانگ می زند: ای بیدا، این قوم را نابود كن كه زمین بیداء آن ها را به كام خود فرو می كشد. و جز سه تن كسی از آن ها جان سالم به در نبرد. خداوند صورت های آن سه را به پشت بر می گرداند و آنان از قبیله كلب می باشند و در باره آن ها این آیه نازل شده: ای كسانی كه كتاب آسمانی به آن ها عطا شده، به آنچه نازل كردیم – كه آنچه را نزد خود دارید تصدیق می كند- ایمان آورید پیش از آنكه صورت هایی را تغییر دهیم و آن ها را به پشت برگردانیم … تا آخر آیه

در همین كتاب ذیل آیه ۱۴۸ سوره بقره در حدیثی تأویل آیه ۵۱ سوره سبأ را مربوط به خسف بیداء  می داند: اگر ببینی هنگامی كه وحشت زده می شوند واز دست نمی روند بلكه از مكان نزدیكی گرفته می شوند.

توضیح اینكه: سرزمین بیداء بین مكّه و مدینه قرار دارد و از لشكر سفیانی جز دو یا سه نفر باقی  نمی مانند. یكی از آن ها برای بشارت به سوی مكه حركت می كند و حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف را مژدگانی می دهد و دیگری به سوی سفیانی باز می گردد و او را انذار داده، از عاقبت شومش می ترساند.

۴ ـ خروج سفیانی

از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده كه فرمودند: «سفیانی از امور حتمی است. خروج او در ماه رجب است از ابتدای خروج تا پایان خروجش پانزده ماه است. شش ماه می‌جنگد. وقتی كه در سرزمین‌های دمشق و حمص و فلسطین و اردن و قِنِّسرین تسلط یافت،

نه ماه حكومت می‌كند؛ نه یك روز هم بیشتر.[۵]

از معلّّی بن خُنیس روایت شده كه گوید از حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ شنیدم كه می‌فرمود:


بعضی از امور حتمی‌اند و عدّه‌ای غیر حتمی. از امور حتمی خروج سفیانی در رجب است[۶].

۵ ـ قتل نفس زکیه

شهادت نفس زكیّه بین ركن و مقام در مسجدالحرام، از نشانه‌های قطعی ظهور حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ است. در نَسَب نفس زكیّه اختلاف است؛ گروهی او را حَسَنی و دسته‌ای حسینی دانسته‌اند. این اختلاف در نسب ـ با توجّه به آنكه از خاندان رسول خدا بودن وی روشن است ـ زیانی به مطلب نمی‌رساند.

حضرت باقر ـ علیه السّلام ـ نیز فرمودند: «… و كشته شدن جوانی از آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ بین ركن و مقام كه نامش محمّد بن حسن نفس زكیّه است. در این هنگام خروج قائم واقع خواهد شد.»[۷]

حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ چنین ‌فرمودند: «بین قیام قائم آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ و قتل نفس زكیّه بیش از پانزده شب فاصله نیست.»[۸]

در ضمن برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر کتاب های زیر را مطالعه نمایید:
۱ ـ عصر ظهور، علی کورانی
۲ ـ علائم آخرالزمان، محمودی گلپایگانی
۳ ـ پیش گویی ها و آخرالزمان، اسماعیل شفیعی سردستانی
۴ ـ منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی

پی نوشتها:
[۱]. بحار، ج۵۲، ص ۲۳۵.
[۲]. كمال الدین، ج۲، ص۶۴۹.
[۳]. كتاب الغیبه، نعمانی، ص ۲۵۴.
[۴]. بحار الأنوار، ج۵۲، ص۲۳۲، غیبت نعمانی، ص۲۵۵باب چهاردهم حدیث ۱۳.
[۵]. غیبت نعمانی، ص۳۰۰، بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۴۸.
[۶]. غیبت نعمانی، ص۳۰۰، بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۴۹.
[۷]. بحار الانوار، ج۵۲، ص۱۹۲.
[۸]. كمال الدّین، ج۲، ص۶۴۹.

 اثبات وجود امام مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف


اثبات وجود حضرت حجت علیه السلام با دلایل عقلی و نقلی


1. چطور حضرت چنين عمر طولاني دارند ؟ با ادله اثبات کنيد؟ چگونه اين همه مصائب را تحمل مي کنند ؟

پاسخ: سؤال  از چند بخش تشکيل ميشود که بايد به چند مطلب توجه کرد:


يکم. شيعه معتقد است در هر زمان بايد حجت خدا وجود داشته باشد.

اين حجت يا پيامبر خداست و يا وصي او. و چون ما خاتميت پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و وصايت و امامت امامان دوازدهگانه معصوم را پذيرفته ايم، بنابراين، بعد از رحلت آن بزرگوار امامان يکي پس از ديگري به مقام امامت رسيده و حجت خدا در ميان مردم درزمان خود بودند. و چون يازده امام از امامان شربت شهادت نوشيدند، بنابراين امام دوازدهم حجت خداوند خواهد بود و امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ميباشند.


وجود حجت در هر زمان هم استدلال عقلي دارد ـ که تحت عنوان واسطه فيض و اضطرار انسان به حجت مطرح ميشود ـ و هم در آيات و روايات به آن تصريح شده است.


اما بحث واسطه فيض به صورت خلاصه،اولين اثري كه بر وجود امام مترتب است، اين كه امام، واسطه فيض الهي بر مخلوقات است و فيض الهي، به واسطه‌ي ايشان بر بندگان نازل مي‌شود.واسطه فيض بودن، دو گونه قابل تصور است:


الف. نظام جهان اساس بر اسباب و مسببات است و هر پديده‌اي از راه سبب و علت، ايجاد مي‌شود.

در رأس اين سلسله اسباب، وجود مقدس حجت خدا است.

به اين بيان كه: در فلسفه ثابت شده است كه ميان علت و معلول، سنخيت لازم است.

مخلوقات مادي و حتي مجردات، به علت ضعف وجودي، نمي‌توانند مستقيماً از خداوند كه در نهايت شدت وجود است، پديد آيند. لذا لازم است اول معلول، از لحاظ شدت وجودي، به گونه‌اي باشد كه بتواند صادر از خدا باشد. بنابراين، بايد معلول اولي باشد كه دو حيث دارد:يكي آن كه داراي شدت وجودي است تا معلول مستقيم خدا باشد و دوم آنكه مي‌تواند جهت كثرت داشته باشد و به واسطه‌ي او، مخلوقات ديگر پديد آمده و از فيض وجود بهره برند.

پس در واقع، فيض و خلقت اصلي، واسطه و صادر اول است و فيض خدا، از طريق او و در امتداد وجود او به كاينات مي‌رسد.در عرفان نيز ثابت شده كه نحوه وجودي خداوند، به گونه‌اي است كه فيضان وجود و پيدايش موجودات گوناگون، نياز به واسطه دارد. در عرفان به اين واسطه يا اول مخلوق، انسان كامل و قطب مي‌گويند.


ب. نظام جهان بر اساس هدف و غايتي خلق شده است و تا زماني كه غايت از اين نظام و هدف آن پابرجا است، نظام نيز به وجود خود ادامه مي‌دهد. هدف از خلقت عالم، امكان حياط انسان است و هدف از خلقت آدمي، عبادت و عبوديت است.

عبادت و عبوديت كامل كه همراه با معرفت كامل است، فقط از طريق امام و حجت خدا تحقق مي‌يابد.پس تا زماني كه امام هست، هدف از خلقت نيز باقي است و لذا در سايه وجود او نظام هستي پا برجا است.


بنابراين، امام، واسطه فيض است و به واسطه‌ي او، فيض به عالم هستي مي‌رسد و به واسطه او، عالم وجود باقي است، چه امام ظاهر باشد و چه غايب. اما اضطرار انسان به حجت؛اين بحث غير از واسطه فيض بودن حجت خداست.در مورد نياز انسان به حجت بايد ابتدا خود انسان و ابعاد وجودي او راشناخت.

بايد دانست انسان وجودي جسماني و روحاني دارد که هر دو نيازهايي دارند و ممکن است دچار آسيبها و آفتهايي شوند.

پس بايد نيازها را شناخت تا برآورده و آفتها را شناخت تا از ورود آن جلوگيري کرد و در صورت وارد شدن آنها را بيرون راند.

در ضمن نبايد فراموش کرد که حقيقت وجودي انسان حيثيت روحاني اوست که همان نفخه الهي ميباشد و بدن مَرکب و وسيله اي است که به واسطه آن بُعد روحاني در عالم ماده بتواند رشد کند و تکامل يابد.

اين بعد وجودي، داراي حياتي فراماده بوده و امتداد وجود آن پس از مرگ و جدايي روح از بدن نيز ادامه دارد.پس حيات انسان منحصر به عالم ماده نبوده بلکه شامل عالم پس از مرگ نيز ميشود.عالمي که زندگي اصلي در آنجاست و زندگي دنيوي مقدمه اي براي ساختن آن است.

علاوه اين که انسان نه تنها زندگي فردي داشته باشد بلکه در جامعه زندگي ميکند و با ساير انسانها و بلکه با ساير مخلوقات ارتباط  داشته و نسبت به آنها تأثير و تأثر دارد.


طبيعي است که چنين انساني نياز به راهنمايي و تربيت دارد تا بتواند حيات واقعي را درک کرده و به آن نايل شود.

لذا دين و انبيا از طرف خداوند به انسان هديه شد.

دين مجموعه معارف و دستوراتي است که به واسطه انبيا در اختيار بشر قرار گرفت تا آدمي در سايه پذيرش و عمل به آن به حقيقت واصل گردد.

اما باور داشتن و عمل به دين نياز به شناخت درست دين دارد. لذا وظيفه انبياء علاوه بر ابلاغ وحي، تعليم و تبيين آن نيز بود.

خداوند ميفرمايد: ” هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ”

(جمعه/2) و در جايي ديگر فرمود: ” وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ"(نحل/44).


پس وجود قانون الهي کافي نيست بلکه انسان نياز دارد حقيقت وحي متناسب با درک و رشد فکري او برايش روشن شود.

وحيي که در چهارچوب زمان خاص نميگنجد بلکه براي همه زمانهاست. 

از اين رو، انسان نيازمند به مبيّن است. همانگونه که محتاج به مربي است تا او را به درستي تربيت کند و لذا از وظايف انبيا تزکيه کردن مردم است.

و اين نياز(نياز و اضطرار به مبيّن و مربي) مربوط و مختص به انسانهاي دوران بعثت و حيات انبيا نيست،

بلکه همه انسانها در هر دوراني به آن نياز دارند. همانطور که وجود کتاب قانون پزشکي انسانها را از دکتر بي نياز نميکند.


لذا خداوند چنين دستور ميدهد: ” يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ"(توبه/119).

همچنين از امام باقر يا صادق عليهما السلام روايت شده است: “ان الله لم يدع الارض بغير عالم و لولا ذلک لم يعرف الحق من الباطل؛

خداوند زمين را بدون عالم رها نکرده است و اگر چنين نبود(عالم نبود) حق از باطل شناخته نميشد".

(کافي، ج1، کتاب الحجة، باب ان الارض لا تخلو من حجه، ح5).

 


و در کتاب کافي مرحوم کليني در قسمت کتاب الحجة اولين باب را به نياز به حجت قرار داده است به اين عنوان (باب الاضطرار الي الحجة). حجت در زمان ما به دليل نقل، وجود مقدس امام زمان عليه السلام است.


شيعه براي اثبات اين عقيده، به رواياتي استدلال مي‌كند كه نزد يقين، با سند‌هاي معتبر يا متواتر حجت است و اگر اين روايات با هم سنجيده شود، مصداقي گوياتر و صحيح تر از مبناي شيعه براي آن نمي‌يابيم.

در حديث ثقلين هست: “اي مردم! همانا، من بشرم. نزديك است كه (از سوي فرشته مرگ) خوانده شوم و من هم پاسخ مي‌دهم. من، ميان شما، دو چيز گرانبها به جا مي‌گذارم. آن دو، كتاب خدا و عترت‌ام، اهل بيتم هستند. اين دو، هرگز از هم جدا نمي‌شوند تا بر من در حوض وارد شوند.بر آن دو پيشي نگيريد كه هلاك مي‌شويد و بدانان چيزي نياموزيد؛ زيرا از شما داناترند".

اين حديث به صراحت مي‌گويد:


الف. پيامبر، براي هدايت امت، قرآن و اهل بيت را به عنوان جانشين پس از خود باقي گذاشت؛


ب. هر دو جانشين تا روز قيامت باقي‌اند و از هم جدا نمي‌شوند.


با ضميمه كردن اين دو مطلب، روشن مي‌شود كه در هر زمان، حجت و امامي از اهل بيت وجود دارد كه هرگز از كتاب خدا، جدا نمي‌شود.

لذا ابن حجر در كتاب صواعق المحرقه، درباره اين حديث مي‌گويد:"احاديثي كه مردم را بر لزوم تمسك به كتاب و اهل بيت دعوت مي‌كند، دلالت دارد بر اين كه هيچ‌گاه رشته‌ي شايستگان اهل بيت تا روز قيامت، بريده نخواهد شد،

همان گونه كه قرآن همچنين است. از اين رو اهل بيت،موجب امان و قرار زمينيان هستند، چنان كه گفته خواهد شد. گواه بر اين مطلب، روايت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم است كه مي‌فرمايند: “درهر نسلي از بازماندگان امت‌ام،

عادلاني از اهل بيت‌ام هستند". خلاصه آن كه آنان، مصداق اين حديث شريف ثقلين هستند.


در حديث معرفت آمده است: “من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية". از ميان علماي شيعه، علامه‌ي مجلسي(ره) در بحار الانوار بابي با عنوان “من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية” آورده كه حاوي چهل حديث است و از ميان دانشمندان عامه نيز مسلم بن حجاج نيشابوري، قاضي عبد الجبار معتزلي، محمد بن فتوح حميدي، مسعود بن عمر بن عبدالله مشهور به “سعد الدين تفتازاني” و ديگران، اين روايت نوراني را ذكر كرده‌اند.


نيز روايت ديگري وجود دارد كه هم معنا و هم‌پايه‌ي همين روايت است. رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

“آن كه بميرد و بر عهده‌اش بيعت (امام حق) نباشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است".


نيز رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حديثي فرمود “آن كه از گستره (حكومت(سلطان) شرعي) بيرون رود، گرچه يك وجب باشد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است".


اين حديث را بخاري در صحيح‌اش و احمد در مسندش و طيالسي در مسندش و حاكم در مستدرك و ذهبي در تلخيص المستدرك نقل كرده اند،

اما آن چه شايسته‌ي دقت و تأمل در اين روايت است، اين است كه:


الف. نشناختن و يا نپذيرفتن امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف از جاهليت است؛


ب. در هر زماني، امامي كه پيروي او واجب باشد، وجود دارد؛


ج. هر كس با امام زمان‌اش بيعت نكند، حيات و مماتش جاهلي است.


گفتني است مراد از امام، در اين دو روايت اخير،

امام عادلي است كه در همه‌ي زمان‌ها وجود دارد و معرفت و پيروي و بيعت با او، واجب است؛ زيرا، اينان، حجت خدا بر بندگان‌اند و تمسك به آنان واجب است؛ چون، همسنگ و برابر قرآن‌اند. اگر مردم به آنان تمسك جويند، هرگز گمراه نمي‌شوند. شناخت و معرفت ايشان، جزء دين و واجب است و نشناختن آنان، گمراهي و جاهليت است.


خلاصه آن كه امامت اهل بيت عليهما السلام پابرجا و با شهادت امام يازدهم عليه السلام، قطع نشده است.


در كنار اين اخبار كه از پيشوايان معصوم،عليهما السلام در اختيار ما است، تاريخ نيز بر ولادت حضرت مهدي عليه السلام گواهي مي‌دهد.

در كتب متعددي كه درباره آن بزرگوار سخن به ميان آورده‌اند، به عناوين مختلفي بر مي‌خوريم، از جمله:

احوال مادر ايشان؛ كيفيت ولادت و مخفيانه بودن آن؛ كساني كه او را در زمان حيات پدر بزرگوارش ديده‌اند؛ عقيقه‌ي امام حسن عسكري عليه السلام براي ولادت ايشان، نايبان خاص؛ كساني كه آن بزرگوار را در زمان غيبت صغرا ديده‌اند؛ برخي معجزات ايشان؛ كساني كه در غيبت كبرا او را ملآقات كرده‌اند و … .براي اطلاع مي‌توانيد به منتخب الاثر از آيت الله صافي مراجعه كنيد.


با توجه به اين چهار دسته از روايات ـ كه از لحاظ سند و دلالت قابل ترديد نيست ـ مي‌فهميم امام زمان حجة بن الحسن العسكري عليه السلام از فرزندان فاطمه سلام الله عليها است، امامي است كه در حال حاضر وجود دارد و او، همان محمد بن الحسن العسكري عليه السلام است و بر اساس مصالح و

حكمت‌هايي كه خداي متعال مي‌داند ، او را تا روزي كه خود صلاح بداند، در پس پرده‌ي غيبت نگه مي‌دارد.


دوم. آمدن منجي و فلسفه ظهور او امري مختص به شيعه نيست.


اما ظهور منجي:
الف. موعود زرتشت: زرتشتيان معتقد به ظهور منجي موعود در آينده تاريخ هستند. نام اين منجي سوشيانس است. واژه “سوشيانس” چه به صورت جمع و چه به صورت مفرد، به دفعات استفاده شده است. سوشيانس از ريشه “سوشيا” همان سود به معناي بهره و منفعت گرفته شده كه به مفهوم سودرسان است. موعود را از اين جهت “سوشيانس” خوانند كه به همه جهان مادي، منفعت و سود مي‌رساند.

(فروردين زامياد يشت، از اوستا، فقره 129).


از آنجا كه دين با يك رهبر(زرتشت) شروع شد، بايك رهبر نيز به پايان مي‌رسد و سوشيانس، در پايان، پيشواي دين و در واقع آخرين پيشواي ديني خواهد بود.(دينكرد، كتاب نهم، فصل 58، فقره 15).


او در سي سالگي به مكالمه اهورا مزدا موفق مي‌شود و به نوكردن جهان همت خواهد گماشت.


آمدن سوشيانس، آن قدر طول مي‌كشد كه درباره او گويند كه نمي‌آيد؛ در حالي كه او خواهد آمد .(وينكرد، كتاب نهم، فصل 32، فقره اول).


نيز زمين لرزه بسيار باشد، جوانان، زود پير شوند و هر كس از كردار بد خود شاد است و ارجمند، مردم ستمگر را به نيكي دارند و مردم ديندار را به بدي. (يادگار جاماسب(جاماسب‌نامه)).


او داراي قدرتي فراتر از ساير مردمان است؛ با نگاه بخشايش، به جهان مي‌نگرد؛

 با ديده خرد به خلايق مي‌نگرد و جهان را جاودانگي مي‌بخشد؛

 او داناتر راست‌گفتارتر، مددكار و خردمندتر از همه خلايق است؛ (اوستا، زامياد يشت، ص94، يسنا ص3و 13).


ب. موعود يهود: دين يهود، يكي از سه دين بزرگ توحيدي جهان است، پيامبر ايشان، حضرت موسي عليه السلام و  كتاب مقدسشان تورات است.

هربخش تورات به نام “سفر” و هر سفر به چند باب و آياتي چند تقسيم شده است و تفسيري كه علماي يهود بر آن نوشته‌اند “تلمود” نام دارد.

(مهدي: تجسم اميد و نجات، عزيزالله حيدري، ص63).


شور و التهاب انتظار موعود آخر الزمان، در تاريخ پرفراز و نشيب يهوديت، موج مي‌زند، يهوديان در سراسر تاريخ محنت‌بار خود، هرگونه خواري و شكنجه را به اين اميد بر خود هموار كرده‌اند كه روزي مسيحا بيايد و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج برهاند و فرمانرواي جهان گرداند.

در كتاب تورات و ملحقات آن بشارت زيادي از آمدن موعود و ظهور مصلحي جهاني در آخر الزمان آمده است كه به قسمتي از آن اشاره مي‌شود.


ـ “شريران منقطع مي‌شوند، اما متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد، چون كه بازو‌هاي شريران شكسته مي‌شود و خداوند، صديقان را تكيه گاه است. خداوند، روز‌هاي صالحان را مي‌داند و ميراث ايشان ابدي خواهد بود. صديقان وارث زمين شده، در آن ساكن خواهند شد. اما عاصيان، عاقبت،مستأصل، و عاقبت شريران، منقطع خواهند شد".(عهد عتيق، كتاب مزامير، مزمور 37، بند‌هاي 9 تا 38).


 "آنگاه، انصاف، در بيابان، ساكن خواهد شد و عدالت، در بوستان مقيم خواهد گرديد و عمل عدالت سلامتي و نتيجه عدالت، آرامش و اطمينان خاطرخواهد بود تا ابدالآباد. و قوم من، در مسكن، سلامتي و در مساكن مطمئن و در منزل‌هاي آرامي، ساكن خواهند شد(كتاب اشعياي نبي، باب 32).


ج. موعود در انجيل: حضرت عيسي، در بيت اللحم پا به جهان گذارد و در منطقه جليل از شهر “ناصريه” پرورش يافت(اديان زنده جهان، ص337) نام كتاب مقدس مسيحيان، انجيل است

كه به دست چهار نفر جمع آوري شده و به نام نويسندگان آن مشهور گشته است. انجيل كنوني مشتمل بر چهار انجيل متي، مرقس، لوقا و يوحنا است.


در كتاب انجيل آمده است: “و كمر‌هاي خود را ببنديد، چراغ‌هاي خود را افروخته بداريد. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد؛ زيرا در ساعتي كه گمان نمي‌بريد، پسر انسان مي‌آيد.(كتاب مقدس، انجيل لوقا، باب 12)

د. موعود در كتب مقدسه هنديان:


1. بشارت ظهور در كتاب “اوپانيشاد": اين مظهر ويشنود(مظهر دهم) در انقضاي كلي يا عصر آهن، سوار بر اسب سفيدي، در حالي كه شمشير برهنه درخشاني به صورت ستاره دنباله‌دار در دست دارد، ظاهر مي‌شود و شريران را تماما هلاك مي‌سازد و خلقت را از نو، تجديد و پاكي را رجعت مي‌دهد

اين مظهر پاكي  در انقضاي عالم ظهور خواهد كرد.(اوپانيشاد، ترجمه محمد دار اشكوه، جلد 2، ص637).


2. بشارت ظهور در كتاب “باسك": دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخر الزمان كه پيشواي ملائكه و پريان و آدميان باشد وحق و راستي با او باشد و آن چه در دريا و زمين‌ها و كوه‌ها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمان‌ها و زمين آن چه باشد، خبر دهد و از او بزرگتر، كسي به دنيا نيايد(بشارات عهدين، ص246).


هـ . موعود در آيين بودا:


انديشه‌ منجي موعود در اين آيين، با مفهوم “ماتريا” به معناي ، مهربان است. در الهيات بودايي، او را بوداي پنجم و آخرين بودا از بودايان زميني مي‌دانند كه هنوز نيامده است. او خواهد آمد تا همگان را نجات دهد.

 


و. موعود در اسلام:


در دين مقدس اسلام، مسأله موعود و منجي، به روشني مطرح شده است. قرآن، كتاب آسماني مسلمانان، در آيات متعدد به حاكميت صالحان بر زمين و غلبه دين حق، اشاره دارد.

از جمله آنها آيه 105 سوره انبياء است: “وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ” خداوند،در اين آيه تصريح مي‌كند كه زمين را بندگان صالح من، به ارث مي‌برند و در اختيار مي‌گيرند.

همچنين تصريح مي‌كند كه اين امر، حقيقتي است كه در كتب انبياي گذشته نيز بدان اشاره شده است. بر اساس آيه “وعد الله الذين…” خداوند، به انسان‌هايي كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند وعده مي‌دهد كه خلافت و حكومت در زمين را به آنان وا مي‌گذارد و دينشان را پابرجا و برقرار مي‌سازد، و در چنين زماني، آرامش و امنيت كامل، در جهان ايجاد مي‌شود و آدميان به عبادت و بندگي خدا مي‌پردازند.


خداوند در چند جاي قرآن تصريح مي‌كند، دين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد؛ هر چند كافران و مشركان نخواهند و خود را شاهد بر چنين رويدادي معرفي مي‌كند.(توبه/33، فتح/28، صف/8).


البته با توجه به رواياتي كه در تفسير و تبيين آيات الهي از پيشوايان معصوم صادر شده است مي‌توان دريافت كه بيش از250آيه از آيات قرآن، به امام مهدي عليه السلام و حاكميت عدل و دين اشاره دارد.(ر.ك: معجم احاديث الامام مهدي عليه السلام، ج5).


علاوه بر قرآن كريم، روايات متعددي از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و ائمه معصومين عليهما السلام درباره ظهور موعود و منجي، صادر شده است كه در آخر الزمان، فردي از فرزندان پيامبر كه هم نام او است، قيام خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد مي‌كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است.


اعتقاد به ظهور امام مهدي عليه اليسلام چنان در ميان مسلمانان ريشه دارد كه علاوه بر آنكه مورد قبول همه فرقه‌ها است و در كتب روايي مانند صحاح سته، مسند احمد، مستدرك حاكم(از عامه)، و اصول كافي و بحار الانوار (از شيعه) روايات متعددي درباره او ذكر شده است. كتاب‌هاي متعددي نيز ويژه آن حضرت به رشته تحرير در آمده است. مانند كمال الدينو تمام النعمه، اثر شيخ صدوق، الغيبة، نوشته نعماني و الغيبة نوشته شيخ طوسي، منتخب الاثر، اثر لطف الله صافي گلپايگاني از علماي معاصر شيعه، و فتن ابن حماد و الاربعين ابو نعيم اصفهاني از عامه. در خطبه 138 نهج البلاغه كه حاوي برخي از سخنان امير مؤمنان علي عليه السلام است درباره امام مهدي عليه السلام و ظهور او مطالبي مطرح شده است.


ذكر اين نكته مناسب است كه به اعتقاد شيعه، امام مهدي عليه السلام فرزند امام حسن عسكري عليه السلام است كه در سال 255 هـ . ق به دنيا آمد و اكنون در پرده غيبت قرار دارد تا زماني كه خداوند اذن ظهور و قيام دهد.

بر اين اساس او زنده است، ولي به اعتقاد اهل سنت، او به دنيا نيامده، بلكه درآخر الزمان و حدود چهل سال قبل از ظهورش، متولد خواهد شد.

 


اما فلسفه ظهور:


در فطرت انسان‌ها، حق طلبي و عدالت خواهي نهفته و در درون جان و خمير‌مايه آنان رشد و تعالي، مهر ورزي و نيك خواهي، آسايش و آرامش همگاني، بيزاري از ظلم و فريب كاري، نفرت از تباهي و آلودگي نهادينه شده است

انسان‌ها واقعاً زيبايي و رفاه را براي همه خواسته و از مشكلات و كاستي‌هاي ديگران رنج مي‌برند و لذا در مواقع بروز بلاها به ياري يكديگر برمي‌خيزند. طبيعي است انساني كه داراي حيات اجتماعي است، زماني مي‌تواند به اميال فطري خود پاسخ دهد كه جامعه، تحت مديريت صحيح قرار گيرد. آدمي وقتي مي‌بيند مكتب‌هاي دست ساز

بشر و حاكميت انسان‌هاي بريده از خدا، نه تنها نتوانسته محيط مطلوب را فراهم آورد؛ بلكه با فراواني ظلم و فساد، درد‌هاي بيشماري را بر او تحميل كرده است؛ از درون جان آرزو مي‌كند كه روزي مرد آسماني، عالم به نياز‌ها و توانا بر رفع آنها بيايد و در سايه سار حكومتش، حقيقت زيبايي خويش را جلوه‌گر سازد. بنابراين ظهور امام مهدي عليه السلام امري است كه فطرت آن را مي‌طلبد و خداوند در پاسخ به اين نياز فطري، ظهور منجي را نويد داده است.


از حيث عقل؛ عقل آدمي به اين نتيجه رسيده است که اين جهان هستي، داراي آفريدگاري با همه کمالات به صورت مطلق است. فيض و رحمت خداوند، عالم وجود را ناشي شد تا ممکنات بتوانند از نعمت وجود بهره ببرند. در ميان

ممکنات، انسان را ممتاز قرار داد و با دادن ويژگي انتخاب و اختيار، امکان حرکت تکاملي و تحصيل کمالات و

کسب مقام قرب الهي را براي او فراهم آورد. حرکت تکاملي و کسب بالاترين درجه کمال، نيازمند به چند گزينه بود:

راهنما و راهبراني را فرستاد تا هدف و راه را به او نشان دهند، دنياي مادي و زندگي او را به گونهاي ترتيب داد تا زمينه هاي رشد از جهات مختلف ممکن پذير باشد، لذا زندگي انساني، مرکب از حيات فردي، اجتماعي، روحي، جسمي شد. در اين ميان، شخصي موفق خواهد بود که اين زندگي ترکيبي را به بهترين نحو و در جهت رسيدن به هدف،

برنامه ريزي کند. بي شک، محيط و اجتماع و تعامل با ديگران، در حرکت آدمي تاثيرگذار است. تاثير مطلوب و کامل زماني است که جامعه به گونه اي اداره شود که محيط رشد فراهم آيد و اين زماني است که مدير جامعه فردي باشد آگاه

به نيازهاي انسانو دانا به راه رسيدن به تکامل، فردي باشد که قانون الهي را ـ که بهترين مقررات براي يک جامعه است ـ به خوبي بداند و به درستي عمل کند. اين مهم، فقط در توان فردي معصوم از خطا و مؤيد به علم الهي است که در قالب لفظ امام و انسان کامل معرفي ميشود. همانگونه که از ديد عقل، لطف الهي ميطلبد که خدا راهنماياني بفرستد تا راه را نشان دهند، همانگونه اين لطف ميطلبد راهبراني را برگزيند تا جامعه را به نحو مطلوب آماده رشد افراد بشري کنند. حال اگر شرايط به گونه اي شد که مردم آمادگي پذيرش و گردن نهادن به امامت و زعامت حجت حق به صورت ظاهري شدند و خواستند رهبري جامعه را به فردي الهي بسپارند که در سايه مديريت او محيط سالم اجتماعي فراهم شود، عقل ميگويد لطف خدا ميطلبد که خداوند اين نعمت را به بشريت ارزاني بدارد. لطف نيز از خدا جدا و منفک نيست.پس عقل درک ميکند نياز به ظهور حجت حق را.

سوم : چرا غايب از نظر

بيان علت حقيقي و اصلي غيبت امري دشوار و شايد دور از دسترس باشد.

درباره غيبت مي‌توان، هم نگاه تاريخي داشت و هم نگاه روايي: يك. نگاه تاريخي: وقتي به تاريخ صدر اسلام و حتي قبل از آن مي‌نگريم، به خوبي مي‌‌بينيم كه جبهه كفر و باطل براي مقابله با جبهه حق و نابودي آن، ازهيچ اقدامي فروگذاري نكرده و در اين راه حتي از كشتن پيشوايان دين نيز ابايي نداشته است. آنان به خوبي مي‌دانستند ادامه حكومت دنيايي و سيطره برمردم و كسب منافع نامشروع، زماني امكان پذير خواهد بود كه پيشوايان دين و هاديان حق را از سر راه خود بردارند لذا شهادت ائمه عليه السلام دردستور كار خلفاي جور قرار گرفت. آنچه وحشت و اضطراب حاكمان خودكامه را بيشتر مي‌كرد، وعده ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به عنوان منجي و مصلح بود. از اين رو خلفاي معاصر امام حسن عسكري عليه السلام ايشان را به شدت تحت نظر داشتند تا وقتي فرزند ايشان به دنيا مي‌آيد، او رادر همان ابتداي زندگي به شهادت برسانند. بنابراين بسيار طبيعي است كه خداوند آخرين حجت خود را در پرده غيبت قرار دهد تا جان او حفظ شود ودر موعد مقرر و زماني كه مردم آمادگي ظهور داشتند ظهور كرده و جهان را پر از عدل و داد نمايد.


دو. نگاه روايي: در روايات به علت و حكمت‌هاي متعددي اشاره شده است؛ از جمله:


الف. غيبت سري از اسرار الهي: پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: “ان هذا لامر من امر الله و سر من سر الله” ؛ “اين امر

الهي و سري از اسرار خداوند است".

(بحار الانوار ، ج 51، ص73).


ب. آزمايش مردم: امام علي عليه السلام  فرمود: “به خدا قسم من و دو فرزندم شهيد مي‌شويم. خداوند در آخر الزمان مردي از فرزندانم را به خون

خواهي ما برخواهد انگيخت و او مدتي غايب مي‌شود تا مردم آزمايش شوند و گمراهان جدا گردند تا جايي كه افراد نادان مي‌گويند:

خداوند ديگر به آل محمد كاري ندارد". (غيبت نعمامي، ب10).


ج. ستم پيشه بودن انسان‌ها : امير مؤمنان عليه السلام فرمود: “زمين از حجت خدا خالي نمي‌ماند، ولي خداوند به دليل ستم پيشه بودن و زياده‌روي انسان‌ها، آنانرا از وجود [ظاهري] حجت خود محروم مي‌سازد"(غيبت نعماني، ب10).


د. حفظ جان امام: امام باقرعليه السلام فرمود: “براي قائم ما قبل از آنكه به پا خيزد غيبتي است. راوي پرسيد چرا، حضرت فرمود: مي‌ترسد[از قتل]".

برخي بر اساس روايت اول مي‌گويند: “علت اصلي غيبت، روشن نيست و آنچه از علت‌ها گفته شده(مانند حفظ جان) از آثار غيبت است، نه علت اصلي(فصلنامه انتظار، ش4، مقاله استاد طبسي).


برخي ديگر با توجه به تاريخ و روايات، علت اصلي غيبت را حفظ جان و بقيه موارد را از آثار آن مي‌دانند.


پس غيبت امري است كه سير حركت انسان‌ها، آن را ناگزير كرده و در اين فرايند بايد به گونه‌اي برنامه‌ريزي شود تا جامعه شيعه، با كمترين مشكل بتواند پذيراي آن باشد. از اين رو امامان عليه السلام از يك سو راه‌هاي فهم احكام را به شاگردان مي‌آموختند تا بتوانند احكام دين را در حد توان از منابع شرع استنباط و استخراج كنند و مردم را نيز به آموختن از علما و رجوع به آنها فرا مي‌خواندند و از سوي ديگر با برقراري نهاد وكالت، مردم را به رجوع به وكيلان دعوت كردند. در همين راستا از زمان امام هادي و عسكري عليه السلام ارتباط مستقيم را كمتر كردند و در مواردي از پشت پرده جواب سؤالات رامي‌دادند تا مردم به نديدن امام عادت كنند. به دنبال آن غيبت كوتاه مدتي(صغري)، پيش بيني شد تا مردم به واسطه نواب خاص، برخي مسائل مورد نيازرا بپرسند و در ضمن رجوع دائمي به نايبان را فرا بگيرند. (ر.ك. غيبة طوسي؛ تاريخ عصر غيبتع پورسيد آقايي، اصول عقايد، مصباح؛ دادگستر جهان. اميني).

 

چهارم. امکان طول عمر:


از مباحث مربوط به زندگى امام مهدى‏ عليه‏ السلام طول عمر آن بزرگوار است. براى بعضى اين سؤال مطرح است كه چگونه ممكن است انسانى،عمرى چنين طولانى داشته باشد؟!(اكنون در سال 1436 هجرى قمرى هستيم و با توجه به اينكه تولد امام مهدى عجل الله تعالي فرجه الشريف در سال255هجرى قمرى واقع شده  است، پيشواى ما هم اكنون 1181 سال دارد).


سرچشمه اين سؤال و علت طرح آن اين است كه آنچه در جهان امروز، معمول و متداول است عمرهاى محدودى است كه حداكثر بين 80 تا 100 سال طول ميكشد( البته هم اكنون عمرهاى بالاى صد سال هم يافت ميشود كه به نسبت بسيار كم است). و بعضى با ديدن و شنيدن اينگونه عمرها، نمي‏توانند يك عمر طولانى را باور كنند يا آن را دور مي‏شمارند. و گرنه عمر طولانى از نظر عقل و دانش بشرى امرى غير ممكن نيست و دانشمندان با مطالعه اجزاء بدن به اين حقيقت رسيده ‏اند كه ممكن است انسان، سال‏هاى بسيار طولانى زنده بماند و حتى گرفتار پيرى و فرسودگى هم نشود.


برنارد شاو ميگويد:


از اصول علمى مورد پذيرش همه دانشمندان بيولوژيست، اين است كه براى عمر بشر نمي‏توان حدى تعيين كرد و حتى ديرزيستى نيز مسئله مرزناپذيرى است.( راز طول عمر امام زمان‏ عليه ‏السلام؛ على ‏اكبر مهدى ‏پور، ص 13).


پروفسور “اتينگر” مى نويسد:


به نظر من با پيشرفت تكنيك‏ها و كارى كه ما شروع كرده ‏ايم بشر قرن بيست و يكم خواهد توانست هزاران سال عمر كند. ( مجله دانشمند، سال 6، ش6،  ص 147).


بنابراين تلاش دانشمندان براى دست يافتن به راههاى غلبه بر پيرى و رسيدن به دراز عمرى نشانگر امكان چنين پديده ‏اى است چنانكه در اين مسيرگام‏هاى موفقيت ‏آميزى برداشته شده است و هم اكنون در گوشه و كنار جهان كم نيستند افرادى كه بر اثر شرايط مناسب آب و هوايى و تغذيه مناسب و فعّاليت مناسب بدنى و فكرى و عوامل ديگر، عمرى نزديك به

صدوپنجاه سال و گاهى بيشتر از آن دارند مهم‏تر اينكه عمر طولانى در گذشته تاريخ انسان‏ها بارها تجربه شده است و در كتاب‏هاى آسمانى و تاريخى، انسان‏هاى زيادى با نام و نشان و شرح حال ياد شده ‏اند كه مدت عمر آن‏ها بسيار درازتر از عمر بشر امروز بوده است.


در اين زمينه كتاب‏ها و مقالات متعدّدى نوشته شده است كه براى نمونه چند مورد را بيان مى‏ كنيم:


1. در قرآن آيه‏ اى هست كه نه تنها از عمر طولانى بلكه از امكان عمر جاويدان خبر مى ‏دهد و آن آيه درباره حضرت يونس ‏عليه ‏السلام است كه مى ‏فرمايد:

اگر او (يونس ‏عليه ‏السلام) در شكم ماهى تسبيح نمى‏ گفت، تا روز رستاخيز در شكم ماهى مى ماند.( سوره الصافات، آيه 144).


بنابراين آيه شريفه عمرى بسيار طولانى (از عصر يونس ‏عليه ‏السلام تا روز رستاخيز) كه در اصطلاح زيست‏شناسان عمر جاويدان ناميده مى‏ شود براى انسان و ماهى از نظر قرآن كريم امكان‏پذير است.( خوشبختانه كشف ماهى 400 ميليون ساله در سواحل ماداگاسكار امكان چنين عمرى را براى ماهى، عينى كرد (كيهان، ش 6413 - 43/8/22)).


2. قرآن كريم در مورد حضرت نوح ‏عليه ‏السلام مى ‏فرمايد:


به راستى ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس /950 سال در ميان آنها درنگ نمود.( سوره عنكبوت، آيه 14).


آنچه در آيه شريفه آمده است مدت پيامبرى آن حضرت است و براساس برخى روايات، مدت عمر آن بزرگوار 2450 سال طول كشيده است! (كمال‏الدين، ج 2، باب 46، ح 3، ص 309).


جالب اينكه در روايتى از امام سجادعليه ‏السلام نقل شده است كه فرمود:


در امام مهدى ‏عليه ‏السلام سنت و شيوه ‏اىاز زندگى حضرت نوح ‏عليه‏ السلام است و آن طول عمر است.( كمال‏الدين، ج 1، باب 21، ح 4، ص

591.)


3. و نيز درباره حضرت عيسى‏ عليه ‏السلام مى ‏فرمايد:


… و هرگز او را نكشتند و به دار نياويختند بلكه امر به آنها مشتبه شد… به يقين او را نكشتند بلكه خداوند او را به سوى خود بالا برد كه خداوند

توانا وفرزانه است.( سوره نساء، آيه 157).


همه مسلمانان به استناد قرآن و احاديث فراوان معتقدند كه عيسى‏ عليه‏ السلام زنده است و در آسمان‏هاست و به هنگام ظهور حضرت مهدى عليه ‏السلام فرود آمده و او را يارى خواهد كرد.


امام باقرعليه ‏السلام فرمود:


در صاحب اين امر (مهدى‏ عليه ‏السلام) چهار سنّت از چهارتن از پيامبران است… و از عيسى‏ عليه ‏السلام سنتى دارد و آن اينكه:

(درباره مهدى عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز) مى ‏گويند: او در گذشته است در حالى كه او زنده مى ‏باشد.( بحارالانوار، ج 51، ص 217). علاوه بر قرآن در تورات و انجيل نيز سخن از دراز عمران مطرح گرديده است.


در تورات آمده است كه:


… تمام ايام آدم كه زيست نهصد و سى سال بود كه مُرد… جمله‏ ى ايام “انوش” نهصد و پنج سال بود كه مُرد… و تمامى

ايّام “قينان” نهصد و ده سال بود  كه مُرد… پس جمله‏ ى ايّام “متوشالح” نهصد و شصت و نه سال بود كه مُرد… ( زنده روزگاران ، ص 132 (به نقل از تورات - ترجمه فاضل خانى - سفر پيدايش باب پنجم، آيات 5 - 32).


بنابراين تورات صريحاً به وجود افرادى با داشتن عمرهاى طولانى (بيش از نهصد سال) اعتراف مى‏ كند. در انجيل نيز عباراتى موجود است كه نشانگر آن است كه عيسى‏ عليه‏ السلام پس از به دار كشيده شدن زنده گرديده و به آسمان بالا رفته است.( زنده روزگاران، ص 134 (به نقل از عهد جديد، كتاب اعمال رسولان، باب اول، آيات 1 - 12). و در روزگارى فرود خواهد آمد و مسلّم است كه عمر آن بزرگوار از دو هزار سال بيشتر است.


با اين بيان روشن مى ‏شود كه پيروان دو آئين يهود و مسيحيت بايد به علت اعتقاد به كتاب مقدس به عمرهاى طولانى نيز معتقد باشند. گذشته از اينكه طول عمر از نظر علمى و عقلى پذيرفتنى است و در گذشته تاريخ، موارد بسيار دارد، در مقياس قدرت بى‏ نهايت خداوند نيز قابل اثبات است. به اعتقاد همه پيروان اديان آسمانى تمام ذرات عالم در اختيار خداوند است و تأثير همه سبب‏ها و علّت‏ها به اراده او بستگى دارد و اگر او نخواهد سبب‏ها از تأثير باز مى ‏ماند و نيز بدون سبب و علّت طبيعى، ايجاد مى ‏كند و مى ‏آفريند.


او خدايى است كه از دل كوه، شترى بيرون مى ‏آورد و آتش سوزنده را بر ابراهيم ‏عليه ‏السلام سرد و سلامت مى‏ سازد و دريا را براى موسى و پيروانش خشك مى‏ كند و آنها را از ميان دو ديوار آبى عبور مى ‏دهد!( آنها حقايقى است كه در قرآن كريم آمده است: سوره انبياء، آيه 69 و سوره شعراء، آيه63). آيا از اينكه به عصاره انبياء و اولياء و آخرين ذخيره الهى و نهايت آمال و آرزوى همه نيكان و تحقق ‏بخش وعده بزرگ قرآن را عمرى طولانى بدهد، ناتوان خواهد بود؟!


امام حسن مجتبى ‏عليه ‏السلام فرموده است:


… خداوند عمر او را (مهدى ‏عليه‏ السلام) در دوران غيبتش طولانى مى‏ گرداند، سپس به قدرت خدايى ‏اش او را در سيماى جوانى زير چهل سال  آشكار مى ‏سازد تا مردمان دريابند كه خداوند بر هر كارى تواناست. ( بحارالانوار، ج 51، ص 109).


بنابراين جريان طول عمر امام دوازدهم ‏عليه ‏السلام، از ابعاد مختلف عقلى و علمى و تاريخى امرى ممكن و پذيرفتنى است و پيش از همه اينها از جلوه‏ هاى اراده خداوند بزرگ و تواناست. (ر.ک. زنده روزگاران، دکتر فريدوني).


پنجم. چرا غيبت فقط براي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف:

اصل اولي آن است که امام در ميان مردم ظاهر باشد و به جاي پيامبر قرار گرفته و وظايف او را انجام دهد. بنابراين امام علي عليه السلام در ميان مردم بود. معارف الهي رادر اختيار آنان ميگذاشت. شهادت ايشان هر  چند سخت و سنگين بودولي سلسله امامت با امامان بعدي ادامه مييافت، ولذا مردم ميتوانستند به حرکت ديني  خود ادامه دهند. وجود امامان در ميان مردم باعث شد گنجينه بزرگ معرفتي روايات در اختيار ما باشد. و ما در احکام و اصول داراي پشتوانه باشيم و بتوانيم غيبت امام را تا حدودي تحمل کنيم و در گرداب حوادث تسليم نشده و دين حق را از دست ندهيم. اگر غيبت از زمان امام علي عليه السلام شروع ميشد ما در اکثر قريب به اتفاق مسايل ديني دچار مشكل بوديم.

 

 

 

 

 

 

 

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

24
تیر

عيد

 

نكاتى درباره عيد فطر


1. واژه عيد، در اصل از فعل عاد (عود) يعود اشتقاق يافته است و معانى مختلفى براى آن ذكر كرده ‏اند، از جمله: «خوى گرفته‏»، «هر چه باز آيد از اندوه و بيمارى و غم و انديشه و مانند آن‏»، «روز فراهم آمدن قوم‏»، «هر روز كه در آن، انجمن يا تذكار فضيلت‏ مند يا حادثه بزرگى باشد»، گويند از آن رو به اين نام خوانده شده است كه هر سال شادى نوينى باز آرد. (2)
ابن منظور در لسان العرب گفته است كه برخى بر آن هستند كه اصل واژه عيد از «عادة‏» است، زيرا آنان (قوم)، به جمع آمدن در آن روز، عادت كرده ‏اند. (3)
چنانكه گفته شده است: «القلب يعتاده من حبها عيد.»
و نيز يزيد بن حكم ثقفى در ستايش سليمان بن عبد الملك گفته است:
امسى باسماء هذا القلب معمودا اذا اقول صحا يعتاده عيدا (4)
به گفته ازهرى: عيد در نزد عرب، زمانى است كه در آن شاديها يا اندوه‏ها، باز مي گردد و تكرار مى‏شود.
ابن اعرابى آن را منحصر به شاديها دانسته است. (5)
واژه عيد تنها يكبار در قرآن به كار رفته است:
«اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك‏» (6)
در تفسير نمونه ذيل اين آيه گفته شده است: «عيد در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است، و لذا به روزهايى كه مشكلات قوم و جمعيتى برطرف ميشود و بازگشت‏ به پيروزيها و راحتيهاى نخستين ميكند عيد گفته ميشود، و در اعياد اسلامى به مناسبت اينكه در پرتواطاعت ‏يك ماه مبارك رمضان و يا انجام فريضه بزرگ حج، صفا و پاكى فطرى نخستين به روح و جان باز ميگردد، و آلودگيهايى كه بر خلاف فطرت است، از ميان ميرود، عيد گفته شده است. و از آنجا كه روز نزول مائده نيز، روز بازگشت‏ به پيروزى و پاكى و ايمان به خدا بوده است، حضرت مسيح عليه السلام آن را عيد ناميده است. همان طور كه در روايات وارد شده، نزول مائده در روز يكشنبه بوده و شايد يكى از علل احترام روز يكشنبه در نظر مسيحيان نيز همين بوده است.
روايتى كه ازحضرت على عليه السلام نقل شده: «و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد» هر روز كه در آن معصيت‏ خدا نشود، روز عيد است، نيز اشاره به همين موضوع دارد، زيرا روز ترك گناه، روز پيروزى و پاكى و بازگشت ‏به فطرت نخستين است. (7)
از«سويد بن غفله‏» نقل شده است: در روز عيد بر امير المؤمنين على عليه السلام وارد شدم و ديدم كه نزد او نان گندم و خطيفه (8) و ملبنة (9) است; پس به آن حضرت عرض كردم: روز عيد و خطيفه؟!.
آن حضرت فرمود: «انما هذا عيد من غفر له‏» اين عيد كسى است كه آمرزيده شده است. (10)
و نيز در يكى از اعياد، آن حضرت فرمود:
«انما هو عيد لمن قبل الله صيامه، و شكر قيامه، و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد» امروز تنها عيد كسى است كه خداوند روزه‏ اش را پذيرفته و عبادتش را سپاس گزارده است; هر روزى كه خداوند مورد نافرمانى قرار نگيرد، عيد راستين است.
در روايات اسلامى براى اعياد - بويژه اعياد مذهبى، از جمله عيد فطر - آداب و رسوم خاصى مقدر شده; در حديثى از معصوم عليه السلام آمده است.
«زينوا اعيادكم بالتكبير»عيدهاى خودتان را با تكبير زينت‏ بخشيد.
«زينوا العيدين بالتهليل و التكبير و التحميد و التقديس‏» عيد فطر و قربان را با گفتن ذكر لا اله الا الله، الله اكبر، الحمد لله و سبحان الله، زينت‏ بخشيد.
2. عيد فطر يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است كه درباره آن احاديث و روايات بيشمارى وارد شده است. مسلمانان روزه‏ دار كه ماه رمضان را به روزه گذرانده و از خوردن و آشاميدن و بسيارى از كارهاى مباح ديگر امتناع ورزيده‏ اند، اكنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستين روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند ميطلبند; اجر و پاداشى كه خود خداوند به آنان وعده داده است.
امير المؤمنين علي عليه السلام در يكى از اعياد فطر خطبه‏ اى خوانده‏ اند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بيم داده‏ اند:
خطب امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام يوم الفطر فقال: «ايها الناس! ان يومكم هذا يوم يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون و هو يوم اشبه بيوم قيامكم، فاذكروا بخروجكم من منازلكم الى مصلاكم خروجكم من الاجداث الى ربكم و اذكروا بوقوفكم في مصلاكم وقوفكم بين يدى ربكم، و اذكروا برجوعكم الى منازلكم رجوعكم الى منازلكم في الجنة.
عباد الله! ان ادنى ما للصائمين و الصائمات ان يناديهم ملك في آخر يوم من شهر رمضان ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم فانظروا كيف تكونون فيما تستانفون.» (11)


اى مردم! اين روز شما، روزى است كه نيكوكاران در آن پاداش ميگيرند و زيانكاران و تبهكاران در آن مايوس و نااميد ميگردند و اين شباهتى زياد به روز قيامت دارد. پس با خروج از منازل و رهسپارى به سوى جايگاه نماز عيد، خروجتان را از قبر و رفتنتان را به سوى پروردگار به ياد آوريد، و با ايستادن در جايگاه نماز، ايستادن در برابر پروردگارتان را ياد كنيد، و با بازگشت‏به سوى منازل خود، بازگشتتان به سوى منازلتان در بهشت‏ برين را متذكر شويد. اى بندگان خدا. كمترين چيزى كه به زنان و مردان روزه‏ دار داده ميشود، اين است كه فرشته‏ اى در آخرين روز ماه رمضان به آنان ندا ميدهد و ميگويد: هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا كه گناهان گذشته‏ تان آمرزيده شد! پس به فكر آينده خويش باشيد كه چگونه بقيه ايام را بگذرانيد؟
عارف وارسته، «ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى‏» درباره عيد فطر آورده است: «عيد فطر روزى است كه خداوند آن را از ميان ديگر روزها برگزيده است و مخصوص هديه بخشيدن و جايزه دادن به بندگان خويش ساخته است. خداوند به آنان اجازه داده است تا در اين روز نزد حضرتش گرد آيند و بر خوان كرم او بنشينند و ادب بندگى به جاى آرند; چشم اميد به درگاه او دوزند و از خطاهاى خويش پوزش خواهند; نيازهاى خويش به نزد او آرند و آرزوهاى خويش از او خواهند. و نيز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نيازى به او آرند، برآورد و بيش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشد، از مهربانى و بنده‏ نوازى، بخشايش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نيز نميبرند.» (12)
روز اول ماه شوال را بدين سبب عيد فطر خوانده‏ اند كه در اين روز، امر امساك و صوم از خوردن و آشاميدن برداشته شد و رخصت داده شد كه مؤمنان در روز افطار كنند و روزه خود را بشكنند. فطر و فطور به معناى خوردن و آشاميدن است و گفته شده است كه به معناى آغاز خوردن و آشاميدن نيز هست. به همين دليل است كه پس از اتمام روز و هنگام مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، انسان افطار ميكند، يعنى اجازه خوردن، پس از امساك از خوردن به او داده ميشود.
عيد فطر داراى اعمال و عباداتى است كه در روايات معصومين عليه السلام به آنها پرداخته شده و ادعيه خاصى نيز درباره آن آمده است.
از سخنان معصومين عليه السلام چنين استفاده ميشود كه روز عيد فطر، روز گرفتن مزد است، و لذا در اين روز مستحب است كه انسان بسيار دعا كند و به ياد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خير دنيا و آخرت را بطلبد.
در قنوت نماز عيد ميخوانيم:


بارالها! به حق اين روز كه آن را براى مسلمانان عيد و براى حضرت محمد صلي الله عليه وآله وسلم ذخيره و شرافت و كرامت و فضيلت قرار داد، از تو ميخواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خيرى وارد كنى كه محمد و آل محمد را در آن وارد كردى! و از هر سوء و بدى كه محمد و آل محمد را از آن خارج ساختى خارج كن! درود و صلوات تو بر او و آنها! خداوندا، از تو ميطلبم آنچه بندگان شايسته‏ ات از تو خواستند و به تو پناه ميبرم از آنچه بندگان خالصت‏ به تو پناه بردند.
در صحيفه سجاديه نيز دعايى از امام سجاد عليه السلام به مناسب وداع ماه مبارك رمضان و استقبال از عيد سعيد فطر وارد شده است:
«اللهم صل على محمد و آله و اجبر مصيبتنا بشهرنا و بارك لنا في يوم عيدنا و فطرنا و اجعله من خير يوم مر علينا، اجلبه لعفو و امحاه لذنب و اغفر لنا ما خفى من ذنوبنا و ما علن… اللهم انا نتوب اليك في يوم فطرنا الذي جعلته للمؤمنين عيدا و سرورا و لاهل ملتك مجمعا و محتشدا، من كل ذنب اذنبناه او سوء اسلفناه او خاطر شر اضمرناه توبة من لا ينطوى على رجوع الى ذنب و لا يعود بعدها في خطيئة.»
پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصيبت ما را در اين ماه جبران كن و روز فطر را بر ما عيدى مبارك و خجسته بگردان و آن را از بهترين روزهايى قرار ده كه بر ما گذشته است: كه در اين روز بيشتر ما را مورد عفو قرار دهى و گناهانمان را بشويى و بر ما ببخشايى گناهانى را كه در پنهان و آشكارا انجام داديم… خداوندا! در اين روز عيد فطر، كه براى مؤمنان روز عيد و خوشحالى و براى مسلمانان روز اجتماع و گردهمايى است، از هر گناهى كه مرتكب شده‏ ايم و هر كار بدى كه كرده‏ ايم و هر نيت ناشايسته‏ اى كه در ضميرمان نقش بسته است‏ به سوى تو باز ميگرديم و توبه ميكنيم، توبه‏ اى كه در آن بازگشت‏ به گناه هرگز نباشد و بازگشتى كه در آن هرگز روى آوردن به معصيت نباشد.
بارالها!اين عيد را بر تمام مؤمنان مبارك گردان و در اين روز، ما را توفيق بازگشت‏ به سوى خود و توبه از گناهان عطا فرما. (13)


ویژگی های عید فطر از زبان مولا امير المؤمنين عليه السلام در خطبه عيد فطر ميفرمايند
«الا و ان المضمار اليوم و السباق غدا الا و ان السبقة الجنة و الغاية النار». (14)
دنيا محل مسابقه است و آخرت زمان اجر گرفتن، بهشت جايزه برندگان اين مسابقه و جهنم جزاى بازندگان است. در روايتى از فرزند گراميش چنين آمده است
«امام الحسن عليه السلام فى يوم فطر بقوم يلعبون و يضحكون فوقف على رؤوسهم، فقال: ان الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه، فيستبقون فيه بطاعته الى مرضاته، فسبق قوم ففازوا، و قصر آخرون فخابوا، فالعجب كل العجب من ضاحك لاعب في اليوم الذي يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون و ايم الله لو كشف الغطاء لعلموا ان المحسن مشغول باحسانه و المسى‏ء مشغول باسائته. ثم مضى‏». (15)
در اين حديث، امام حسن عليه السلام انجام اعمال عبادى در ماه مبارك رمضان را، تشبيه به مسابقه بين افراد نموده ‏اند و عيد فطر را زمان اخذ جوايز برندگان آن ميدانند.
لذا حضرت على عليه السلام در ويژگى‏هاى عيد فطر ميفرمايند
روزى كه نيكوكاران ثواب ميبرند.
«هذا يوم يثاب فيه المحسنون‏».
روزى كه گنهكاران زيان ميبينند.
«و خسر فيه المبطلون‏»
شبيه‏ترين روز به روز قيامت است.
«اشبه بيوم قيامكم‏».

چون در قيامت عده‏ اى كه زيان كارند، تاسف ميخورند و غضبناك ميگردند و عده‏ اى كه نيكوكارند رستگار و متنعم به نعمتهاى الهى ميشوند
روز عبرت گرفتن
«فاذكروا بخروجكم‏»
وقتى از منازلتان براى خواندن نماز عيد خارج ميشويد، به ياد آوريد زمانى را كه از منزل بدن خود خارج خواهيد شد و سوى خداى خود خواهيد رفت
«من الاجداث الى ربكم‏»
وقتى در جايگاه نماز خود ميايستيد به ياد آوريد زمانى را كه در محضر عدل الهى ميايستيد و از شما حسابرسى ميكنند
«و اذكروا وقوفكم بين يدى ربكم‏»
وقتى از نماز به منازلتان بر ميگرديد به ياد آوريد زمانى را كه به منازل خود در بهشت‏ خواهيد رفت
«و اذكروا منازلكم فى الجنة‏»
روز بشارت غفران و بخشش الهى.
«ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم‏»
پی نوشت‏ها:
1. اين مقاله پيش از اين در جلد دوم ره‏ توشه رمضان سال 1376 صفحه 245 به بعد درج گرديده است.
2. دهخدا، ذيل عيد، تاج العروس زبيدى، ج 8، ص 438-439.
3. لسان العرب، ابن منظور، ج 3، ص 319.
4. همان، تاج العروس زبيدى، ج 8، ص 438.
5. لسان العرب، همان، تاج العروس زبيدى، ج 8، ص 439.
6. مائده، 114.
7. تفسير نمونه، 5/131.
8. خوراكى از آرد و شير.
9.غذايى يا حلوايى كه با شير تهيه مى‏شود.
10. بحار الانوار، ج 40، خ 73.
11. ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، ج 7، ص 131-132.
12. المراقبات في اعمال السنه، ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، ص 167، به نقل از مجله پاسدار اسلام، ش 101، ص 10.
13. ر. ك: ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 101، ص 10-11-50.
من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 516.14
تحف العقول، ص 170.15
كتاب: ره توشه راهيان نور


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

24
تیر

حكايت

دو ادعای عجیب حاج رحیم ارباب(ره)


 اسلام برای اینکه انسان را به سعادت برساند، توصیه هایی به او کرده که رعایت آنها، رسیدن انسان را به کمال معنوی تضمین می نماید و اولیای الهی این گونه به مقامات والا رسیدند، یکی از سفارش های قرآن حفظ نگاه از نامحرم است.
خداوند در قرآن مي فرمايد:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»؛(1)
به مردان با ایمان بگو چشمان خویش را (از نامحرم) ببندند.

روزى شخصی خدمت مرحوم حاج رحیم ارباب ره که از علمای بزرگ اصفهان بود، رفت و گفت مى‏ خواهم از منزلى كه فعلاً در آن ساكن هستم بروم، علّتش آن است كه در آن خانه برادرانم و همسرانشان ساكن هستند و ممكن است چشمم به نامحرم بيفتد ولی مادرم اجازه نمى‏ دهد و ناراحت می شود، نمی دانم خودم را از نگاه به نامحرم در أمان دارم یا به حرف مادرم عمل کنم؟ ايشان فرمود: من چهل سال اين وضع برايم بود و چشمم به نامحرم نيفتاد و آن را کنترل کردم، شما هم مراقب باشید چشمتان به نامحرم نيفتد و سعی کنید مادرتان را ناراحت نكنيد.

وقتى از اين عالم عابد پرسيد پس از اين همه عمر آيا ادعايى هم داريد يا نه؟ ايشان فرمود: در مسايل علمى هيچ ادعايى ندارم، اما در مسايل شخصى خود دو ادعا دارم: يكى آنكه به عمرم هیچ گاه غيبت نگفتم و غيبت نشنيدم و دوم آنكه در طول عمرم هرگز چشمم به نامحرم نيفتاد، در حالی که برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند، در اين چهل سال يك بار همسر برادرم را نديدم و اگر او را در خیابان ببینم نمی شناسم. (2)
بسازم خنجری نیشش زفولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد(3)

پی نوشت ها:
1- نور، آیه 30
2- با اقتباس و ویراست از کتاب ارباب معرفت
3- باباطاهر
منبع:حوزه

داستان زیبای مرد فانوس به دست

 

در خبرها اورده اند که مردی صبح گاهان برای ادای نماز صبح روانه مسجد شد در راه پایش سر خورد و در گودالی اب فرود آمد به منزل برگشت و پس از تعویض لباس دوباره روانه مسجد شد .

 

دوباره همانجا سر خورد و به گودال افتاد. مرد به سوی خانه برگشت برای بار سوم لباس پوشید و روانه خانه خدا گردید.

 

وقتی به گودال آب رسید دید مردی فانوس به دست منتظر او ایستاده …

 

مرد فانوس به دست گفت من منتظر تو هستم تا تو را به سلامت به مسجد رسانم

 

عابد قصه ما از او تشکر کرد و با هم روانه مسجد شدند

 

وقتی به مقصد رسیدند مرد عابد قصه ما از مرد فانوس به دست پرسید

 

تو که هستی و برای چه به من کمک کردی .. مرد فانوس به دست جواب داد ….

 

من شیطانم .. بار اول که به زمین خوردی دوست میداشتم که ازبرگشتن منصرف شوی

 

ولی تو با برگشت خود موجب شدی خداوند تمام گناهان خویشاوندانت را عفو نمایدو در مرتبه دوم که به زمین خوردی لباس پوشیدی و برگشتی.

 

خداوند گناهان تمام مردم دهکده ات را بخشید.

 

ترسیدم اگر بار دیگر به زمین بخوری خداوند به خاطر تو از سرتقصیرات تمام مردم زمین بگذرد بنابراین چاره را در آن دیدم که شما را به سلامت به مقصد رسانم.

 

داستان جالب گوهر پنهان

روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟

خداوند فرمود : ای موسی! من می‌دانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب می‌کردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی می‌دادم. اما می‌دانم که تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را می‌دانی. این سوال از علم برمی‌خیزد. هم سوال از علم بر می‌خیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد.

 

آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم می‌کند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای.

 

خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.

 

*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.

داستان های مثنوی معنوی

 

حکایت زیبای پیر مرد تهی دست

 

پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :

ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.

 

پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت

 

من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز

 

آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!

 

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخش نمود…

 

نتیجه گیری مولانا از بیان این حکایت:

 

تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه

 

عاشقي پيداست از زاري دل نيست بيماري چو بيماري دل


درد عاشق با ديگر دردها فرق دارد. عشق آينة اسرارِ خداست. عقل از شرح عشق ناتوان است. شرحِ عشق و عاشقي را فقط خدا مي‌داند. حكيم به شاه گفت: خانه را خلوت كن! همه بروند بيرون، حتي خود شاه. من مي‌خواهم از اين دخترك چيزهايي بپرسم. همه رفتند، حكيم ماند و دخترك. حكيم آرام آرام از دخترك پرسيد: شهر تو كجاست؟ دوستان و خويشان تو كي هستند؟

پزشك نبض دختر را گرفته بود و مي‌پرسيد و دختر جواب مي‌داد. از شهرها و مردمان مختلف پرسيد، از بزرگان شهرها پرسيد، نبض آرام بود، تا به شهر سمرقند رسيد، ناگهان نبض دختر تند شد و صورتش سرخ شد. حكيم از محله‌هاي شهر سمر قند پرسيد. نام كوچة غاتْفَر، نبض را شديدتر كرد. حكيم فهميد كه دخترك با اين كوچه دلبستگي خاصي دارد. پرسيد و پرسيد تا به نام جوان زرگر در آن كوچه رسيد، رنگ دختر زرد شد، حكيم گفت: بيماريت را شناختم، بزودي تو را درمان مي‌كنم.

اين راز را با كسي نگويي. راز مانند دانه است اگر راز را در دل حفظ كني مانند دانه از خاك مي‌رويد و سبزه و درخت مي‌شود. حكيم پيش شاه آمد و شاه را از كار دختر آگاه كرد و گفت: چارة درد دختر آن است كه جوان زرگر را از سمرقند به اينجا بياوري و با زر و پول و او را فريب دهي تا دختر از ديدن او بهتر شود. شاه دو نفر داناي كار دان را به دنبال زرگر فرستاد. آن دو زرگر را يافتند او را ستودند و گفتند كه شهرت و استادي تو در همه جا پخش شده، شاهنشاه ما تو را براي زرگري و خزانه داري انتخاب كرده است. اين هديه‌ها و طلاها را برايت فرستاده و از تو دعوت كرده تا به دربار بيايي، در آنجا بيش از اين خواهي ديد. زرگر جوان، گول مال و زر را خورد و شهر و خانواده‌اش را رها كرد و شادمان به راه افتاد. او نمي‌دانست كه شاه مي‌خواهد او را بكشد.

سوار اسب تيزپاي عربي شد و به سمت دربار به راه افتاد. آن هديه‌ها خون بهاي او بود. در تمام راه خيال مال و زر در سر داشت. وقتي به دربار رسيدند حكيم او را به گرمي استقبال كرد و پيش شاه برد، شاه او را گرامي داشت و خزانه‌هاي طلا را به او سپرد و او را سرپرست خزانه كرد. حكيم گفت: اي شاه اكنون بايد كنيزك را به اين جوان بدهي تا بيماريش خوب شود. به دستور شاه كنيزك با جوان زرگر ازدواج كردند و شش ماه در خوبي و خوشي گذراندند تا حال دخترك خوبِ خوب شد. آنگاه حكيم دارويي ساخت و به زرگر داد. جوان روز بروز ضعيف مي‌شد. پس از يكماه زشت و مريض و زرد شد و زيبايي و شادابي او از بين رفت و عشق او در دل دخترك سرد شد:

عشقهايي كز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود

زرگر جوان از دو چشم خون مي‌گريست. روي زيبا دشمن جانش بود مانند طاووس كه پرهاي زيبايش دشمن اويند. زرگر ناليد و گفت: من مانند آن آهويي هستم كه صياد براي نافة خوشبو خون او را مي‌ريزد. من مانند روباهي هستم كه به خاطر پوست زيبايش او را مي‌كشند. من آن فيل هستم كه براي استخوان عاج زيبايش خونش را مي‌ريزند. اي شاه مرا كشتي.

اما بدان كه اين جهان مانند كوه است و كارهاي ما مانند صدا در كوه مي‌پيچد و صداي اعمال ما دوباره به ما برمي‌گردد. زرگر آنگاه لب فروبست و جان داد. كنيزك از عشق او خلاص شد. عشق او عشق صورت بود. عشق بر چيزهاي ناپايدار. پايدار نيست. عشق زنده, پايدار است. عشق به معشوق حقيقي كه پايدار است. هر لحظه چشم و جان را تازه تازه‌تر مي‌كند مثل غنچه.

عشق حقيقي را انتخاب كن, كه هميشه باقي است. جان ترا تازه مي‌كند. عشق كسي را انتخاب كن كه همة پيامبران و بزرگان از عشقِ او به والايي و بزرگي يافتند. و مگو كه ما را به درگاه حقيقت راه نيست در نزد كريمان و بخشندگان بزرگ كارها دشوار نيست

داستان هاي مثنوي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

24
تیر

خاطرات شهدا

 خاطرات شهيد زين الدين

عراقی ها، نصف خاکریز را باز کرده بودند و آب بسته بودند توی نیروهای ما. از گردان، نیرو خواستیم که با الوار و کیسه ی شن، جلوی آب را بگیریم. وقتی که آمدند، راه افتادیم سمت خاک ریز. دیدیم زین الدین و یکی دونفر دیگر، الوار های به چه بلندی را به پشت گرفته بودند و توی آب به سمت ورود ی خاکریز می رفتند. گفتم:«چرا شما؟ از گردان نیرو آمده» گفت:«نمی خواست. خودمون بندش می اوردیم.»

2) عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند«رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط.

3) سرتاسرِ جزیره را دودِ انفجار گرفته بود. چشم چشم را نمی دید. به یک سنگر رسیدیم. جلوش پر بود از آذوقه. پرسیدیم «اینا چیه؟»گفتند«هیچ کس نمی تونه آذوقه ببره جلو. به ده متری نرسیده، می زننش.» زین الدین پشت موتور، جعفری هم ترکش، رسیدند. چند تا بسته آذوقه برداشتند و رفتند جلو. شب نشده، دیگر چیزی باقی نمانده بود.

4) شب دهم عملیات بود. توی چادر دور هم نشسته بودیم. شمع روشن کرده بودیم.صدای موتور آمد. چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم. گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است. بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت. از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم «نه.» گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیامده؟»

5) جزیره را گرفته بودیم. اما تیر اندازی عراقی ها بد جوری اذیت می کرد. اصلا احساس امنیت و آرامش نمی کردیم. سرِ ظهر بود که آمد. یک کلاشینکف توی دستش بود نشست توی سنگر، جلوی دید مستقیم عراقی ها. نشانه می گرفت و می زد. یک دفعه برگشت طرفمان، گفت«هر یک تیری که زدن، دو تا جوابشونو می دین.» همان شد.

6) اول من دیدمش. با آن کلاه خود روی سرش، و آرپی جی روی شانه اش مثل نیروهایی شده بود که می خواستند بروند جلو. به فرمانده گردانمان گفتم. صدایش کرد «حاج مهدی!» برگشت. گفت«شما کجا می رین؟» گفت«چه فرقی می کنه؟ فرمانده که همه ش نباید بشینه تو سنگر. منم با این دسته می رم جلو.»

7) بعد خیبر، دیگر کسی از فرمانده گردان ها و معاون ها شان باقی نماند بود؛ یا شهید شده بودند، یا مجروح. با خودم گفتم«بنده ی خدا حاج مهدی. هیچ کس رو نداره. دست تنها مونده.» رفتم دیدنش. فکرمی کردم وقتی ببینمش، حسابی تو غمه. از در سنگر فرمان دهی رفتم تو. بلند شد. روی سرو صورتش خاک نشسته بود، روی لبش هم خنده ؛ همان خنده ی همیشگی. زبانم نگشت بپرسم«با گردان های بی فرمان دهت می خواهی چه کنی؟»

8) ماشین، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد. ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند. ترسیده بود. تا تکان می خوردیم.، سرش را با دست هایش می گرفت. آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد. رفتند پنج شش متر آن طرف تر. گفت برایش کمپوت ببریم. چهار زانو نشسته بوند روی زمین و عربی حرف می زند. تمام که شد گفت «ببرید تحویلش بدید.» بیچاره گیج شده بود باورش نمی شد این فرمانده لشکر باشد. تا آیفا از مقر برود بیرون، یک سره به مهدی نگاه می کرد.

9) چند تا سرباز، از قرارگاه ارتش مهمات آورده اند. دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده، عرق از سر و صورتشان می ریزد. یک بسیجی لاغر و کم سن و سال می آید طرفشان. خسته نباشیدی می گوید و مشغول می شود. ظهر است که کار تمام میشود.سربازها پی فرمانده می گردند تا رسید را امضا کند. همان بنده ی خدا، عرق دستش را با شلوار پاک می کند، رسید را می گیرد و امضا می کند.

10) توی تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدم ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزها نمی رسم کمکتون کنم. ولی ظرف های شب با من»


عطر و بوي شهداء
شهدا را بهتر بشناسيم
خاطرات شهيد مهدي زين الدين

این خاطراتی است از سردار جنگ و شهادت ؛ مهدی زین الدین
ستاره ای دنباله دار که آسمان کشور عشق را زینت بخشیده است و راهنمای راه است

افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
همیشه کارهایش را با این آیه شروع میکرد

*وقتی منطقه ارام بود ، بساط فوتبال راه می افتاد . همه خودشان را می کشتند تا توی تیم مهدی باشند … می دانستند که تیم مهدی تا اخر توی زمین است فوتبالش حرف نداشت …عالی بود

*جلسه كه تمام شد ، ديديم تا وضو بگيريم و برويم حسينيه ، نماز تمام شده است .اما مهدي از قبل فكر اينجا رو هم كرده بود سپرده بود يك روحاني ، از روحاني هاي لشكر ، آمده بود همانجا ؛ اذان كه تمام شد ؛ در همان اتاق جنگ تكبير نماز را گفتيم

*يك روز زين الدين ، با هفت يا هشت تا از بچه ها مي آمدند خط . صداي هلي كوپتر مي آيد . بعد هم صداي سوت راكتش
بچه ها به جاي اينكه خيز بروند ، ايستاده بودند جلوي زين الدين اكثرشان هم تركش خورده بودند

*اهل ريا و تعارف و اين حرفها نبود . گاهي كه بچه ها مي گفتند :حاج اقا التماس دعا مي گفت : باشه ؛ تو زيارت عاشورا ، جاي نفر دهم
تو رو ميارم حالا طرف يا به فكرش مي رسيد كه زيارت عاشورا تا شمر ، نُه تا لعنت داره يا نه …. ديگه با خودش بود

*يکی دو بار که رفت ديدار امام ، تا چند روز حال عجيبی داشت . ساکت بود . مي نشست و خيره مي شد به يک نقطه . مي گفت : آدم وقتی امام رو مي بينه ، تازه مي فهمه اسلام يعنی چه . چقدر مسلمون بودن راحته. چقدر شيرينه.مي گفت : دلش مثل درياست. هيچ چيز نمي تونه آرامششو بهم بزنه. کاش نصف اون صبر و آرامش ، توی دل ما بود

*وضع غذا پختنم ديدنی بود.برايش فسنجان درست کردم . چه فسنجانی! گردوها را درسته انداخته بودم توی خورش. آن قدر رب زده بودم که سياه شده بود.برنج هم شور شور .نشست سر سفره . دل تو دلم نبود . غذايش را تا آخر خورد . بعد شروع کرد به شوخی کردن که : چون تو قره قوت دوست داری ، به جای رب قره قروت ريخته ای توی غذا. چندتا اسم هم برای غذايم ساخت ؛ ترشکی ، فسنجون سياه . آخرش .گفت : خدا رو شکر . دستت درد نکنه

گوشه اي از وصيتنامه
اولين شرط لازم براي پاسداري از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسين(عليه السلام) است. هيچ كس نمي‌تواند پاسداري از اسلام كند در حالي كه ايمان و يقين به اباعبدالله‌الحسين(عليه السلام) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌هاي پيكار مي‌رزميم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستيم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستيم و اگر مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ايران، اسلام در جهان پياده شود و زمينه ظهور حضرت امام زمان(عجل الله فرجه الشريف) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسين(عليه السلام) است. من تكليف مي‌كنم شما «رزمندگان» را به وظيفه عمل كردن و حسين‌وار زندگي كردن.

در زمان غيبت كبري به كسي «منتظر» گفته مي‌شود و كسي مي‌تواند زندگي كند كه منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عجل الله فرجه الشريف). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبي مي‌خواهد

***همان طور كه برادران را توصيه مي‌كرد:

ما بايد حسين‌وار بجنگيم؛

حسين‌وار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛

حسين‌وار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛

اي كاش جانها مي‌داشتيم و در راه امام حسين(عليه السلام) فدا مي‌كرديم؛

از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و مي‌گفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت

شهید زین الدین و استعانت از خدا
همه مقدمات عملیات انجام شده بود،همه معبرهای ما جواب داده بود.نیروها رو مستقر کرده بودیم توی خط،منتظر بودند تا شب بعد برای عملیات،همه کارها روبه راه بود.شب برگشتیم قرارگاه برای استراحت،آخر شب خوابیدیم.دم سحر بیدار شدم.نور فانوس فضای چادر را روشن کرده بود،دیدم شهید زین الدین پتو را کنار زده،به حالت سجده صورتش را گذاشته روی خاک و می گوید:"خدایا من با توکل بر تو ،هرچه در توانم بود،هر چه بلد بودم و هر چه امکانات بود آماده کردم،از این جا به بعد را هم یار و پشتیبانمان باش…”

تأدیب نفس
به یاد سردار شهید مهدی زین الدین
همه ی رزمندگان با شور و سر و صدا دنبالش می دویدند و روی دست بلندش می کردند و شعار ” فرمانده ی آزاده” سر می دادند.
آقا مهدی به سختی توانست خودش را از چنگ بچه ها نجات دهد، اندکی بعد، با چشمانی اشک آلود در گوشه ای نشسته بود و با تشر به نفس خود می گفت: « مهدی! خیال نکنی آدم مهمی شده ای که اینها اینقدر به تو اهمیت می دهند، تو هیچی نیستی، تو خاک کف پای بسیجیان هستی …..» همینطور می گفت و آرام آرام می گریست.

*نزديک عمليات بود. مي دانستم دختردار شده. يک روز ديدم سرِ پاکت نامه از جيبش زده بيرون. گفتم: «اين چيه؟» گفت: «عکس دخترمه. گفتم: «بده ببينمش». گفت: «خودم هنوز نديده مش». گفتم: «چرا؟» گفت: «الان موقع عملياته. مي ترسم مهر پدر و فرزندي کار دستم بده. باشه بعد.

*عروسم که حامله بود به دلم افتاده بود اگر بچه پسر باشد، معنيش اين است که خدا مي خواد يکي از پسرهام را عوضش بگيره. خدا خدا مي کردم دختر باشد. وقتي بچه دختر شد، يک نفس راحت کشيدم. مهدي که شنيد بچه دختره، گفت: «خدا رو شکر. در رحمت به روم باز شد. رحمت هم که براي من يعني شهادت.

* ازش گله کردم که چرا دير به دير سر مي زنه. گفت: «پيش زن هاي ديگه م ام.» گفتم: «چي؟» گفت: «نمي دونستي؟!! چهار تا زن دارم!!» ديدم شوخي مي کنه چيزي نگفتم. گفت: «جدي مي گم. من اول با سپاه ازدواج کردم، بعد با جبهه، بعد با شهادت، آخرش هم با تو به روایت همسر شهید.

* اگر از کسي مي پرسيدي چه جور آدميه؟ لابد مي گفتند: «خنده روست.» وقت کار اما، برعکس؛ جدي بود. نه لبخندي، نه خنده اي؛ انگار نه انگار که اين، همان آدم است. توي بحث، نه که فکر کني حرفش رو نمي زد، مي زد. ولي توي حرف کسي نمي پريد. هيچ وقت. مي دونستم پاش تازه مجروح شده و درد مي کنه. اما تمام جلسه رو دو زانو نشست. تکون نخورد.

*جاده هاي کردستان آنقدر نا امن بود که وقتي مي خواستي از شهري به شهر ديگر بري، مخصوصا توي تاريکي، بايد گاز ماشين رو مي گرفتي، پشت سرت رو هم نگاه نمي کردي. اما زين الدين که همراهت بود، موقع اذان، بايد مي ايستادي کنار جاده تا نمازش رو بخونه. اصلا راه نداشت. بعد از شهادتش، يکي از بچه ها خوابش رو ديده بود؛ توي مکه داشته زيارت مي کرده. يک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود: «تو اينجا چي کار مي کني؟» جواب داده بود: «به خاطر نمازهاي اول وقتم، اينجا هم فرمانده ام.»

* شب هاي جمعه، دعاي کميل به راه بود. زين الدين مي آمد مي نشست. يکي از بچه هاي خوش صدا هم مي خوند. آخرين شب جمعه، يادم هست، توي سنگر بچه هاي اطلاعات سردشت بوديم. همه جمع شده بودند براي دعا. اين بار خود زين الدين خوند . پرسوز هم خوند.

*خيلي وقت ها که گير مي کنم، نمي دونم چه کار کنم. مي رم جلوي عکسش و مي نشينم و باهاش حرف مي زنم. انگار که زنده باشه. بعد جوابم رو مي گيرم. گاهي به خوابم مي آد يا به خواب کسي ديگه، بعضي وقت ها هم راه حلي به سرم مي زنه که قبلش اصلا به فکرم نمي رسيد. به نظرم مي آيد انگار مهدي جوابم داده.همسر شهيد

خيابانگردي
صبح شروع عمليات با شهيد زين الدين قرار داشتيم. مدتي گذشت اما خبري نشد. داشتيم نگران مي‌شديم كه ناگهان يك نفربر زرهي، پيش رويمان توقف كرد و آقا مهدي پريد بيرون. با تبسمي‌ بر لب و سر و رويي غبار آلود. ما را كه ديد، خنديد و گفت: «عذر مي‌خواهم كه شما را منتظر گذاشتم. آخر مي‌دانيد، ما هم جوانيم و به تفريح احتياج داريم. رفته بودم خيابانگردي …» گفتم: «آقا مهدي . كدام شهر دشمن را مي‌گشتي؟» قيافه جدي‌تري به خود گرفت و ادامه داد: «از آشفتگي‌شان استفاده كردم و تا عمق پنجاه كيلومتري خاكشان پيش رفتم. براي شناسايي عمليات بعدي.» سپس گردنش را كمي‌ خم كرد و با تبسم گفت: «ما كه نمي‌خواهيم اينجا بمانيم. تا كربلا هم كه راه الي ماشاء الله است.»
منبع:كتاب افلاكي خاكي

خواب ناتمام

بعد از چند شبانه‌روز بي‌خوابي، بالاخره فرصتي دست داد و حاج مهدي در يكي از سنگرهاي فتح شده عراقي خوابيد. پنج روز از عمليات در جزيره مجنون مي‌گذشت و آقا مهدي به خاطر كار زياد فرصتي براي استراحت نداشت. چهره‌اش زرد بود و چشمان قرمزش از بي‌خوابي‌ها و شب بيداري‌هاي ممتد حكايت مي‌كرد. ساعتي نگذشت كه يك گلوله خمپاره صد و بيست روي طاق سنگر فرود آمد. داد زدم: «بچه‌ها آقا مهدي» همه دويدند طرف سنگر. هنوز نرسيده بوديم كه او در حاليكه سرفه مي‌كرد و خاك‌ها را كنار مي‌زد، ديديم. كمكش كرديم تا بيرون بيايد. همه نگران بودند «حاج آقا طوري نشدين؟» و او همانطور كه خاك‌هاي لباسش را مي‌تكاند خنديد و گفت: «انگار عراقي‌ها هم مي‌دانند كه خواب به ما نيامده . »
منبع:كتاب افلاكي خاكي

 

پرواز دو سردار

 

در آبان ماه سال 1363 شهيد زين الدين به همراه برادرش مجيد جهت شناسايي منطقه عملياتي از باختران به سمت سردشت حركت مي‌ كنند. در آنجا به برادران مي‌ گويد: «من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم» موقعي كه عازم منطقه مي‌‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند: «ما خودمان مي‌رويم.» فرمانده محبوب لشكر 17 علي بن ابيطالب (عليه السلام) سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخار آفرين بر اثر درگيري با ضدانقلاب به همراه برادر شربت شهادت نوشيد و روح بلندش از اين جسم خاكي به پرواز در آمد تا نزد پروردگارش مأوي گزيند.
منبع:كتاب افلاكي خاكي

 

*چندروزقبل از شهادتش،ازسردشت می رفتیم باختران(کرمانشاه فعلی)، بین حرفهاش گفت:((بچه ها!من دویست روز روزه بدهکارم))…..تعجب کردیم.گفت:((شش ساله که هیچ جا ده روز نمونده ام که قصد روزه کنم.))وقتی خبر رسید شهید شده توی حسینیه انگار زلزله شد. کسی نمیتوانست جلوی بچه ها را بگیرد.توی سر و سینه شان می زدند.چندنفر بی حال شدند و روی دست بردندشان.آخر مراسم عزاداری ،آقای صادقی گفت : شهید به من سپرده بود که 200 روز روزه قضا داره.کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره؟همه بلند شدند.نفری یک روز هم می گرفتند،می شد ده هزار روز.

 

سرکاربودم .از سپاه آمدند سراغ پسرکوچیکه را گرفتند.دلم لرزید.
گفتم:یک هفته پیش اینجا بود،یک روز ماند،بعد گفت می خوام برم اصفهان یه سر به خواهرم بزنم.
این پا و آن پا کردند.بالاخره گفتند کوچیکه مجروح شده و می خواهند بروند بیمارستان عیادتش.همراهشان رفتم.وسط راه گفتند:اگه شهید شده باشه چی؟
گفتم:انالله وانا الیه راجعون.
گفتند:عکسش را می خواهند.پیاده شدم و راه افتادم طرف خانه.حال خانم خوب نبود.
گفت:چرا اینقدر زود آمدی؟
گفتم:یکی از همکارا زنگ زده امشب از شهرستان می رسند،میان اینجا.
گله کرد.گفت:چرا مهمان سرزده می آوری؟
گفتم:اینها یه دختر دارن که من چند وقته می خوام برای پسر کوچیکه ببینیدش،دیدم فرصت مناسبیه.رفت دنبال مرتب کردن خانه،در کمد راباز کردم و دنبال عکسش گشتم که یکدفعه دیدم پشت سرمه.
گفتم:میخوام عکسشو پیداکنم بذارم روی تاقچه تا ببینند.
پیدانشد.سرآخرمجبور شدم عکس دیپلمش رابکنم.دم درخانم گفت:تلفنمون چند روزه قطعه،ولی مال همسایه ها وصله.وقتی رسیدم پیش بچه های سپاه گفتم:تلفنو وصل کنین.دیگه خودمون خبر داریم.
گفتند:چشم.یکی دو تا کوچه نرفته بودیم که گفتند:حالا اگه پسربزرگ شهید شده باشه چی؟
گفتم:لابد خدا میخواسته ببینه تحملشو دارم.
خیالشان جمع شد که فهمیدم هم بزرگه رفته ،هم کوچیکه.(به روایت پدر شهید؛ عبدالرزاق زین الدین )

 

*نزدیک ظهر مجید و مهدی به بانه می رسند.مسئول سپاه بانه هرچه اصرار می کند که جاده امن نیست،نروید از پسشان بر نمی آید.آقا مهدی می گوید:((اگر ماندنی بودیم،می ماندیم((وقتی می روند مسئول سپاه زنگ می زند به دژبانی که نگذارید بروندجلو.به دژبان گفته بودند:((همین روستای بغلی کار داریم،زود برمی گرديم)).بچه های سپاه جسدهایشان را کنارهم لب شیار پیدا کردند.وقتی گروهکی ها ماشین را به گلوله می بندند،مجید در دم شهید می شود و مهدی را که می پرد بیرون با آرپی جی می زنند.

*حوصله ام سر رفته بود.اول به ساعتم نگاه کردم بعد به سرعت ماشین.گفتم:آقا مهدی شما که گفتین قم تا خرم آباد رو3 ساعتی میرین؟گفت:((اون مال روزه.شب نباید از هفتادتا بیشتر رفت.قانونه.اطاعتش، اطاعت از ولی فقیهه)).

*شايد هيچ چيزبه اندازه سيگار کشيدن بچه ها ناراحتش نمي کرد.اگرمي ديد کسي دارد  سيگارمي کشدحالش عوض مي شد.رگ هاي گردنش بيرون مي زد.جرأت نمي کردي توي لشگرفکر سيگارکشيدن بکني.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

24
تیر

چهل حديث

 

1- الْمُؤمِنُ يَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفيقٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ واعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ. (بحار‌الانوار، ج۷۵، ص۳۵۸)
فرمود: مؤمن در هر حال نيازمند به سه خصلت است: توفيق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذيرش نصيحت كسى كه او را نصيحت نمايد.

٢- قالَ عليه‌السلام: مُلاقاةُ الاْخوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إنْ كانَ نَزْراً قَليلاً. (بحار‌الانوار، ج۷۱، ص۳۵۳)
فرمود: ملاقات و ديدار با دوستان و برادران [خوب]، سبب صفاى دل و نورانيّت آن مى‌گردد و موجب شكوفایى عقل و درايت خواهد گشت؛ گرچه در مدّت زمانى كوتاه انجام پذيرد.

٣- قالَ عليه‌السلام: إيّاكَ وَ مُصاحَبَةُ الشَّريرِ، فَإنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ، يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبَحُ أثَرُهُ. (بحار‌الانوار، ج۷۱، ص۱۹۸)
فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستى با افراد شرور؛ چون كه او همانند شمشيرى زهرآلود، برّاق است كه ظاهرش زيبا و اثراتش زشت و خطرناک خواهد بود.

۴- قالَ عليه‌السلام: كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ اللّهُ كافِلُهُ، وَكَيْفَ يَنْجُو مَنِ اللّه طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إلى غَيْرِ اللّهِ وَ كَّلَهُ اللّهُ إلَيْهِ. (بحار‌الانوار، ج۶۸، ص۱۵۵)
فرمود: چگونه گمراه و درمانده خواهد شد كسى كه خداوند سَرپرست و متكفّل اوست. چطور نجات مى‌يابد كسى كه خداوند طالبش است. هر كه از خدا قطع اميد كند و به غير او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مى‌كند.

۵- قالَ عليه‌السلام: مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْمَوارِدَ أعْيَتْهُ الْمَصادِرُ. (بحار‌الانوار، ج۶۸، ص۳۴۰)
فرمود: هركس موقعيت‌شناس نباشد، جريانات، او را مى‌ربايد و هلاک خواهد شد.

۶- قالَ عليه‌السلام: مَنْ عَتَبَ مِنْ غَيْرِ ارْتِيابٍ أعْتَبَ مِنْ غَيْرِ اسْتِعْتابٍ. (بحار‌الانوار، ج۷۱، ص۱۸۱)
فرمود: سرزنش كردن ديگران بدون علّت و دليل، سبب ناراحتى و خشم خواهد گشت، درحالى‌كه رضايت آنان نيز كسب نخواهد كرد.

٧- قالَ عليه‌السلام: أفْضَلُ الْعِبادَةِ الاْخْلاصُ. (بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۴۵)
فرمود: با فضيلت‌ترين و ارزشمندترين عبادت‌ها آن است كه خالص و بدون ريا باشد.

٨- قالَ عليه‌السلام: يَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ، وَ هُوَ سَمّيُ رَسُول اللّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله وَ كَنّيهِ. (بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۲)
فرمود: زمان ولادت امام عصر عليه‌السلام بر مردم زمانش مخفى است، و شخصش از شناخت افراد غايب و پنهان است. و حرام است كه آن حضرت را نام ببرند؛ و او هم‌نام و هم‌كنيه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله است.

 

٩- قالَ عليه‌السلام: عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ. (بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۰۹)
فرمود: عزّت مؤمن در بى‌نيازى و طمع نداشتن به مال و زندگى ديگران است.

 

١٠- قالَ عليه‌السلام: مَنْ أصْغى إلى ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ، وَ إنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبليس فَقَدْ عَبَدَ إبليسَ. (کافی، ج۶، ص۴۳۴)
فرمود: هر كس به شخصى سخنران علاقمند و متمايل باشد، بنده اوست، پس چنان‌چه سخنور براى خدا و از احكام و معارف خدا سخن بگويد، بنده خداست، و اگر از زبان شيطان و هوا و هوس و ماديات سخن بگويد، بنده شيطان خواهد بود.

 

١١- قالَ عليه‌السلام: لايَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ. (بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸۰)
فرمود: تو را زیان نمی‌رساند، خشم آن کسی که رضا و خشنودیش جور و ستم است.

 

١٢- قالَ عليه‌السلام: مَنْ خَطَبَ إلَيْكُمْ فَرَضيتُمْ دينَهُ وَ أمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إلاّ تَفْعَلُوهُ تَكْنُ فِتْنَةٌ فِى الاْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرْ. (کافی، ج۵، ص۳۴۷)
فرمود: هر كه به خواستگارى دختر شما آيد و به تقوا و تديّن و امانتدارى او مطمئن مى‌باشيد با او موافقت كنيد، وگرنه سبب فتنه و فساد بزرگى بر روى زمين خواهيد شد.

 

١٣- قالَ عليه‌السلام: لَوْ سَكَتَ الْجاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النّاسُ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)
فرمود: چنان‌چه افراد جاهل ساكت باشند، مردم دچار اختلافات نمى‌شوند.

 

١۴- قالَ عليه‌السلام: مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبيحاً كانَ شَريكاً فيهِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲)
فرمود: هر كه كار زشتى را تحسين و تأييد كند، در [عِقاب] آن شريک است.

 

١۵- قالَ عليه‌السلام: مَنِ انْقادَ إلَى الطُّمَأنينَةِ قَبْلَ الْخِيَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَكَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۴)
فرمود: هركس بدون اطمينان نسبت به جوانب [هر كارى ، فرمانى، حركتى و…] مطيع و پذيراى آن شود، خود را در معرض هلاکت قرار داده؛ و نتيجه‌اى جز خشم و عصبانيّت نخواهد گرفت.

 

١۶- قالَ عليه‌السلام: مَنِ اسْتَغْنى بِاللّهِ إفْتَقَرَ النّاسُ إلَيْهِ، وَمَنِ اتَّقَى اللّهَ أحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ كَرِهُوا. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۷۹)
فرمود: هر كه خود را به‌وسيله خداوند بى‌نياز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر كه تقواى الهى را پيشه خود كند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار مى‌گيرد، گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.

 

١٧- قالَ عليه‌السلام: عَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله عَلّيا عليه‌السلام ألْفَ كَلِمَةٍ، كُلُّ كَلِمَةٍ يَفْتَحُ ألْفُ كَلِمَةٍ. (بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۳۴)
فرمود: حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌، یک هزار كلمه به امام على عليه‌السلام تعليم نمود كه از هر كلمه‌اى هزار باب علم و مسئله فرعى باز مى‌شود.

 

١٨- قالَ عليه‌السلام: نِعْمَةٌ لاتُشْكَرُ كَسِيَّئَةٍ لاتُغْفَرُ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۶۴)
فرمود: خدمت و نعمتى كه مورد شكر و سپاس قرار نگيرد، همچون خطائى است كه غير قابل بخشش باشد.

 

١٩- قالَ عليه‌السلام: مَوْتُ الاْنْسانِ بِالذُّنُوبِ أكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالأجَلِ، وَ حَياتُهُ بِالْبِرِّ أكْثَرُ مِنْ حَياتِهِ بِالْعُمْرِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۳)
فرمود: فرارسيدن مرگ انسان‌ها، به‌جهت معصيت و گناه، بيشتر است تا مرگ طبيعى و عادى، همچنين حيات و زندگى به‌وسيله نيكى و احسان به ديگران بيشتر و بهتر است از عمر بى‌نتيجه.

 

٢٠- قالَ عليه‌السلام: لَنْ يَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حَقيقَةَ الاْيمانِ حَتّى يُؤْثِرَ دينَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَلَنْ يُهْلِكَ حَتّى يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دينِهِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)
فرمود: بنده‌ای حقيقت ايمان را نمى‌يابد، مگر آنكه دين و احكام الهى را در همه جهات بر تمايلات و هواهاى نفسانى خود مقدّم دارد. و كسى هلاک و بدبخت نمى‌گردد، مگر آنكه هواها و خواسته‌هاى نفسانى خود را بر احكام الهى مقدّم نمايد.

 

٢١- قالَ عليه‌السلام: عَلَيْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَيْنَ الاْخْوانِ، وَ دَليلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ أنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۰)


فرمود: بر شما باد به تحصيل علم و معرفت، چون فراگيرى آن واجب و بحث پيرامون آن مستحب و پُرفائده است. علم وسيله كمک به دوستان و برادران است، دليل و نشانه مروّت و جوانمردى است، هديه و سرگرمى در مجالس است، همدم و رفيق انسان در مسافرت است؛ و انيس و مونس انسان در تنهایى است.

 

٢٢- قالَ عليه‌السلام: خَفْضُ الْجَناحِ زينَةُ الْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْدَبِ زينَةُ الْعَقْلِ، وَبَسْطُ الْوَجْهِ زينَةُ الْحِلْمِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۱)
فرمود: تواضع و فروتنى زينت‌بخش علم و دانش است، ادب داشتن و اخلاق نيک زينت‌بخش عقل مى‌باشد، خوش‌رویى با افراد زينت‌بخش حلم و بردبارى است.

 

٢٣- قالَ عليه‌السلام: تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَاعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوى، وَ اعْلَمْ أنَّكَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَيْنِ اللّهِ، فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۵۸)
فرمود: در زندگى، صبر را تكيه‌گاه خود، فقر و تنگ‌دستى را هم‌نشين خود قرار بده و با هواهاى نفسانى مخالفت كن. و بدان كه هيچ‌گاه از ديدگاه خداوند پنهان و مخفى نخواهى ماند، پس مواظب باش كه در چه حالتى خواهى بود.

 

٢۴- قالَ عليه‌السلام: مَنْ اتَمَّ رُكُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ. (کافی، ج۳، ص۳۲۱)
فرمود: هركس ركوع نمازش را به‌طور كامل و صحيح انجام دهد، وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد.

 

٢۵- قالَ عليه‌السلام: الْخُشُوعُ زينَةُ الصَّلاةِ، وَ تَرْكُ مالايُعْنى زينَةُ الْوَرَعِ. (بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۳۱)
فرمود: خشوع و خضوع زينت‌بخش نماز خواهد بود، ترک و رها كردن آنچه [براى دين و دنيا و آخرت] سودمند نباشد زينت بخش ورع و تقواى انسان مى‌باشد.

 

٢۶- قالَ عليه‌السلام: الاْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىُ عَنِ الْمُنْكَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما اعَزَّهُ اللّهُ، وَمَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ. (وسائل‌الشیعه، ج۱۶، ص۱۲۴)
فرمود: امر به معروف و نهى از منكر دو مخلوق الهى است، هر كه آنها را يارى و اجرا كند مورد نصرت و رحمت خدا قرار مى‌گيرد و هر كه آنها را ترک و رها گرداند، مورد خذلان و عِقاب قرار مى‌گيرد.

 

٢٧- قالَ عليه‌السلام: إنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ يَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ انْفَسَهُ لِيَأجُرَهُ عَلى ذلِكَ. (کافی، ج۳، ص۲۱۸)
فرمود: همانا خداوند متعال بهترين و عزيزترين ثروت و فرزند مؤمن را مى‌گيرد، چون دنيا و متعلّقات آن بى‌ارزش است تا [در قيامت] پاداش عظيمى عطايش نمايد.

 

٢٨- قالَ له رجل: اوصِنى بَوَصِيَّةٍ جامِعَةٍ مُخْتَصَرَةٍ؟
فَقالَ عليه‌السلام: صُنْ نَفْسَكَ عَنْ عارِ الْعاجِلَةِ وَ نار الْآجِلَةِ. (عوالم العلوم و المعارف، ج۲۳، ص۳۰۵)
شخصى به حضرت عرض كرد: مرا موعظه و نصيحتى كامل و مختصر عطا فرما؟ امام عليه‌السلام فرمود: اعضا و جوارح ظاهرى و باطنى خود را از ذلّت و ننگ سريع و زودرس ، همچنين از آتش و عذاب آخرت ، در امان و محفوظ بدار.

 

٢٩- قالَ عليه‌السلام: فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲)
فرمود: معاشرت و هم‌نشينى با بى‌خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشيار، موجب رشد و كمال اخلاق مى‌باشد.

 

٣٠- قالَ عليه‌السلام: مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي بِطُوسَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّر. (وسائل‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۵۰)

فرمود: هر که قبر پدرم را در طوس زیارت کند خداوند گناهان گذشته و آینده‌اش را می‌آمرزد.

 

٣١- قالَ عليه‌السلام: ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِى الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِى الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلى قَلْبٍ سَليمٍ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲)
فرمود: سه خصلت جلب محبّت مى‌كند: انصاف در معاشرت با مردم، هم‌دردى در مشكلات آنها، همراه و همدم شدن با معنويات.

 

٣٢- قالَ عليه‌السلام: التَّوْبَةُ عَلى أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لايَعُودَ. (کشف‌الغمه، ج۲، ص۳۴۹)
فرمود: شرايط پذيرش توبه چهار چيز است: پشيمانى قلبى، استغفار با زبان، جبران كردن گناه نسبت به همان گناه و تصميم جدى بر اينكه ديگر مرتكب آن گناه نشود.

 

٣٣- قالَ عليه‌السلام: ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْبْرارِ: إقامَةُ الْفَرائِض، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِى الدّين. (بحارالانوار، ج۵، ص۸۱)
فرمود: سه چيز از كارهاى نيكان است: انجام واجبات الهى، ترک و دورى از گناهان، مواظبت و رعايت مسائل و احكام دين.

 

٣۴- قالَ عليه‌السلام: الْعِلْمُ عِلْمَانِ مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لَا يَنْفَعُ مَسْمُوعٌ إِذَا لَمْ يَكُ مَطْبُوعٌ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۰)
فرمود: علم دوگونه است: علمی که شنیده شود و علمی که [علاوه بر شنیده شدن] تبعیت شود. علم شنیده شده تا زمانی که بدان عمل نشود، فایده‌ای ندارد.

 

٣۵- قالَ عليه‌السلام: إنَّ بَيْنَ جَبَلَىْ طُوسٍ قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها كانَ آمِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّار. (وسائل‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۵۶)
فرمود: همانا بين دو سمت شهر طوس قطعه‌اى مى‌باشد كه از بهشت گرفته شده است، هر كه داخل آن شود و با معرفت زيارت كند، روز قيامت از آتش در امان خواهد بود.

 

٣۶- قالَ عليه‌السلام: مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتى بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ. (وسائل‌الشیعه، ج۱۴، ص۵۷۶)
فرمود: هركس قبر عمّه‌ام ـ حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها ـ را [با علاقه و معرفت] در قم زيارت كند، اهل بهشت خواهد بود.

 

٣٧- قالَ عليه‌السلام: مَنْ زارَ قَبْرَ اخيهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَ قَرَأَ: «إنّا أنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّاتٍ، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْكْبَرِ. (وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۲۲۷)
فرمود: هركس بر بالين قبر مؤمنى حضور يابد و رو به قبله بنشيند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مباركه «إنّا أنزلناه» را بخواند از شدايد و سختی‌هاى صحراى محشر در امان قرار مى‌گيرد.

 

٣٨- قالَ عليه‌السلام: ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: كَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةَ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)
فرمود: سه چيز، سبب رسيدن به رضوان خداى متعال است:
١. نسبت به گناهان و خطاها، زياد استغفار و اظهار ندامت كردن؛
٢. اهل تواضع كردن و فروتن بودن؛
٣. صدقه و كارهاى خير بسيار انجام دادن.

 

٣٩- قالَ عليه‌السلام: الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعينُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَكاءٌ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۱)
فرمود: انجام‌دهنده ظلم، كمک‌دهنده ظلم و كسى كه راضى به ظلم باشد، هر سه شريک خواهند بود.

 

۴٠- قالَ عليه‌السلام: التَّواضُعُ زينَةُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زينَةُ الْكَلامِ، وَ الْعَدْلُ زينَةُ الاْيمانِ، وَالسَّكينَةُ زينَةُ الْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زينُةُ الرِّوايَةِ. (بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۱)
فرمود: تواضع و فروتنى زينت‌بخش حسب و شرف، فصاحت زينت‌بخش كلام، عدالت زينت‌بخش ايمان و اعتقادات، وقار و ادب زينت‌بخش اعمال و عبادات؛ و دقّت در ضبط و حفظ آن، زينت‌بخش نقل روايت و سخن است.

 

 

 

 

 

 

 

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...